Part 42 ♡ The Bud Of Life

680 130 104
                                    


[ میگن بعضی چیزها وقتی سخت به دست میان، بیشتر قدرشون رو میدونی.
بعضی چیزهاهم آسون به دست میان اما از دست دادنشون سخته.
دوست ندارم به این‌چیزا فکر کنم؛
من فقط میدونم هرچقدر لازم باشه، تا جایی که بهت آسیب نزنم برای داشتنت پیش میرم.

من آدم صبوری ام. توام این رو می‌دونی.
برای داشتنت تو آغوشم هم صبر کردم. اما حالا که دارمت، با وجود اینکه میدونم قرار نیس بزارم رایحه حضورت بار دیگه ازم دور باشه، نمیدونم چرا مثل یه بچه کوچیک که دل کندن از چیزهای مورد علاقش براش بیش از اونچه باید سخته، دل کندن از هرلحظه خواستنت داره برام سخت می‌شه.

حس میکنم دارم به خواستنت معتاد میشم.
و این لعنتی زیادی شیرینه..

ولی میدونی زیبایی لحظاتی که منتظر دوباره داشتنت تو آغوشمم چیه؟ اشتیاق برای تمامت و شیفتگی برای هراونچه تو قلبم کاشتی.

نگاهِ غرق لبخندم، وقتی از آن توعه رنگ زندگی میگیره.

-Kim Taehyung]

~•♡♡♡•~

"Part 42; The Bud Of Life"
"جوانه زندگی🌱"

‌آفتاب صبح دلنشین و مملو از ظرافت به نظر می‌رسید. ابرهای لاغراندام، با متانت به آسمان تکیه زده و غرق لبخند شیفته صبح بودن.
صبحی که بینشون به مهربانی و عطوفت شناخته می‌شد. به هرحال، قرض گرفتن آسمون از شب کاری نبود که هرکسی از پسش بربیاد.
شاید صبح با لبخندهای صادقانه‌ش قلب تیره شب رو هم گرم می‌کرد..

جونگکوک خواب رو دوست داشت. دلایل زیادی هم برای این علاقه داشت. دنیای خواب خستگی‌هاش رو از تنش بیرون می‌کشید. دنیای خوابِ شب، یادآور به پایان رسیدن یک روز سخت بود. یادآور آروم گرفتن.
دنیای خواب ذهن و منطقش رو با نوازش‌هاش بیهوش می‌کرد و اجازه می‌داد احساساتش آسوده خودی نشون بدن. شاید به همین دلیل خیال پردازی و رویاهاش، جایی درون سرزمین شب رنگ می‌گرفتن.

کی میدونه؟ شاید شب میتونه در عین سبکی، اونقدری سنگین باشه که ذهنت رو از کار بندازه و با ریسه‌های رنگیِ احساساتت، دنیای خیال‌انگیزی برات ببافه. انگشت‌های تیره با لاک‌های ستاره‌ایش رو بین تار‌موهات رها کنه و بهت نشون بده؛
سرزمین شب یعنی چی.

پسر بیست و هشت ساله ای که خواب رو دوست داشت و از سحرخیزی بیزار بود، نمیدونست چطور صبح زود بیدار شده و حالا که آفتاب تازه از راه‌رسیده، به پیشخوان پیراشکی فروشی تکیه زده و به شیرینی‌های متنوع درون یخچال نگاه می‌کنه.

یک دستش رو روی پیشخوان گذاشته و انگشت‌های دست دیگه‌ش که مزین به ساعتش بود، با سوئیچ ماشینش بازی می‌کردن.
تیشرت اورسایز پشمیش روی شلوار جین طوسی رنگش افتاده و صدالبته که سحرخیزیش باعث نشده بود تار‌موهای مشکی رنگش مثل همیشه مرتب نباشه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•Where stories live. Discover now