Part 22 ♡ Fuck Jihun!

1.3K 290 640
                                    

قندعسلتون اینجاس👋🏻🍫🍒

دم عیده بزارید کدورتای این دوتا بچه رو حل کنم*خنده دندونی
نباتا واسه اینکه این پارت گیج نشید باید بادقت بخونید☝🏻

به نبات من عشق بورزید، امروز ویژه لاو یو🍫🍒
_________________________________________

سرش رو زیر شیر آب برد و اجازه داد موهاش به کلی خیس بشه.
بهش نیاز داشت؛ با تموم وجود میخواست ذهنش رو خالی کنه، همه وجودش داغ کرده بود و آب سردی که با فشار روی سرش میریخت تنها راه چاره‌ش شده بود.

و خب... اینطوری کسی هم متوجه اشک هاش نمیشد...

× لعنت بهت..

با عجز و دلخوری نالید و لبش رو گاز گرفت. دست هاش رو دوطرف خودش تکیه گاه کرده بود و وزنش رو روی سکوی آب خوری انداخته بود.

× لعنت!

بینیش رو بالا کشید, سرش رو بالا آورد و چندبار نفس عمیق کشید.

× هیشش اشکال نداره، اشکال نداره، اونم یکیه مثل بقیه، اشکال نداره، آره، از پس اینم بر میام. اصلا مهم نیست.

با پلک های بسته و مژه های خیس شدش برای خودش زیرلب زمزمه کرد و در تایید خودش چندبار سر تکون داد.

اونم خسته بود، از آدما خسته بود ولی حداقل از اون انتظار نداشت... از اون.. از اون انتظار نداشت.. حضور اون پسر همیشه دلگرمیش بود‌ حالا.. چطوری باید باور میکرد کسی که دلیل لبخنداش بود، دلیل خنده های بلند و از ته دلش بود، کسی که میشنید صدای قلبشو، حس میکرد غمشو..

کسی که معتاد شده بود به شنیدن صداش...
صداش!!
اونم تظاهر بود!؟
یعنی.. یعنی همه اون لبخند هایی که با شنیدن صداش رو لب های پسر دیگه مینشست، همش تظاهر بود..؟

سرش رو پائین انداخت و با صدای گرفتش زمزمه کرد:
× مهم...مهم نیس..

"چرا" تنها چیزی بود که اون پسر میتونست بهش فکر کنه...
پسری که بی توجه به سر و صدای همکلاسی هاش -که تو حیاط فوتبال بازی میکردن- کنار سکوی آب خوری سرجاش سر خورد و رو زمین کز کرد.
پسری که قطرات آب از انتهای تار موهاش تا رو گردنش سر میخوردن..
کاش لباس تنش نبود..
اونوقت شاید قطرات آب به سینش میرسیدن و قلبی که از غم و ناباوری ضربانش کندتر میشد، به احترام خستگی روح پسر به تپیدن ادامه میداد..

_ ته!!؟

کسی داشت صداش میکرد؟ اوه.. چرا تو این فضای حباب وار گیر افتاده بود..؟ کی داشت صداش میکرد؟

_ ته! هی! به من نگاه کن هی ببیمنت..! گلایل!!

با شنیدن لقب آشناش به خودش اومد و نگاه خسته و بی روحش رو بالا آورد.

× جیمینی..

زیر لب زمزمه کرد و نگاهش رو روی صورت نگران جیمین چرخوند.

•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•Where stories live. Discover now