خب آخه این تهکوک که دقیقا وایب تهکوک نبات رو میدنننن😭 میخوام بمیرم😭My Heart Is Broken...🍃💔
~•♡♡♡•~
یوروبون 👋🏻
اسامی شخصیت های جدید کاملا فرضی هستن ینی اگه یه وقت خواننده یا بازیگری با این اسم می شناسید منظور من اصلااا اون نیس😃!!به نبات من عشق بورزید لاو یو 🍫🍒
(اگه کامنت بین داستان نزارید آی دونت لاو یو🤗😂)_______________________________________
از روی صندلی بلند شد و کنار یونیت ایستاد ، یه لیوان کشید و بعد از پر کردنش کاسه کراشوار رو باهاش تمیز کرد، پنس، سند و بقیه ابزار رو ضد عفونی کرد.
دستکش هاش رو داخل سطل انداخت و بعد از احترامی که به نظافت چی گذاشت از اتاق خارج شد.گردنش رو چپ و راست کرد و با آرامشی که از خستگی میومد از راهرو ی خلوت رد شد
با رسیدن به اتاق استراحت در رو باز کرد و بی توجه به افراد حاضر در اتاق دمر روی مبل ولو شد، چشم هاش رو بست و آه عمیقی کشید.
_ باز شل شدی که
+ خفه شو یونجین! پسره ی خرشانس
درحالیکه سرش رو توی مبل فشار میداد جواب یونجین رو داد و باعث شد صداش به زور به گوش بقیه برسه._ دیگه چه کنیم، شانس میدونه پیش کی بره
_ ولش کن بیچاره رو، جونگکوک ما نیاز نداره بهش یادآوری کنیم چقدر کم شانسه
نامجون گفت و باعث شد صدای خنده دو دختر و دو پسری که دور میز وسط اتاق نشسته بودن به گوش جونگکوک برسه.+ هیونگ میخوای شما حمایت نکن ازم ها؟ سنگین تره
نامجون خندید و پسر دیگه مجددا خطاب به جونگکوک صحبت کرد:
_ امروز کی به تو افتاده بود؟
+ خفه شو یونجین مگه مهمه!؟ مهم اینه که ما هممون درسامونو خوندیم و به جای دوره پایانی داریم دستیاری میکنیم!!! :/
با غرش جونگکوک همه آهی سردادن ، یکی از دخترا که موهای بلوند داشت سرش رو عقب داد. از پشت صندلیش آویزون کرد و نالید:
_ جونگکوکا~~ مجبور بودی یادآوری کنی چقد بدبختیم!؟
نامجون سرتکون داد و پسری که یونجین فراخوانده شده بود با غصه پیشونیش رو روی میز گذاشت:
_ آه.... این واقعا ظلمهههه~~
_ ولی جدی ما چرا باید اینجا باشیم! بچه های دستیارو کجا میبرن دقیقا که ما باید جاشون اینجا باشیم!؟ اردو!؟
دختر بلوند گفت و اینبار پسر قدبلندی که با لیوان قهوش بازی میکرد لب هاش رو با ناراحتی جلو داد:
YOU ARE READING
•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•
Fanfiction- میخوای بخوابی؟ - تو بغل تو شاید.. بلد بود دعوا کنه! همه تو اکیپ جئون بلد بودن! بلد بود بزنه. اما نزد... به پیروی از برادری که دست رو شونه های سان گذاشت... به احترام دختری که داخل اتاق بیهوش افتاده بود... به احترام مادری که بهش سیلی زده بود... ⟡🍒�...