Part 37 ♡ Want ya

1K 188 129
                                    

بازم آخرین دقایق جمعه و نبات.. *ریز خندیدن
امیدوارم لذت ببرید
به‌نبات‌من‌عشق‌بورزید‌لاو‌یو🍫🍒
_________________________________________

"Part 37"
"میخوامت"

‌ابر‌ها با آرامش خوابیده و آسمونی صاف پدیدار کرده بودن. روز به نیمه رسیده و عطر ظهر، صبح رو به آغوشش دعوت می‌کرد.

شاید همیشه بابتش به سر تهیونگ غر میزد، اما دمای خنک اون اتاق هردفعه به خواب راحتی دعوتش می‌کرد. و البته که حضور وجودی که نماینده صبح روی زمین بود هم بی تاثیر نبود..

نمیدونست چقدر خوابیده، اما حس می‌کرد هنوز هم نیاز داره تا پلک هاش رو به آغوش هم بسپاره و به نگاهش استراحت بده. با حس صدای گفت و گویی از کنارش سعی کرد کمی هم شده تسلط خواب رو کنار بزنه، هرچند زیاد موفق نبود و جمله‌ای که با صدای آشنایی زمزمه می‌شد رو ناواضح شنید.

- درسته فندق..

با تشخیص صدای تهیونگ کمی توجهش جلب شد و سعی کرد خواب رو از حواسش دور کنه.

- تو دیگه بزرگ شدی بابا! نباید دعوا کنی!

شنیدن صدای ایسول و تشخیص جمله‌ش بالاخره خواب رو کنار زد. چشم هاش هنوز هم بسته بود اما حالا به مکالمه پدر و پسری که کنارش روی تخت بودن گوش می‌داد.

- همینطوره پسرم.. من دیگه بزرگ شدم..

به سختی برای جلوگیری از خنده لبش رو گزید و پلک هاش رو به‌هم‌ فشرد. همونطور که انتظار می‌رفت ایسول مشغول نصیحت و بازخواست پدرجوونش بود.

- آدم بزرگا باید باهم حرف بزنن. نباید دعوا کنن که دعوا مال بچه کوچولو هاست!

شنیدن لحن دوست داشتنی پسر کوچولو و جملاتی که گفته بود باعث می‌شد دلش بخواد تو بغلش لهش کنه.
کمی پلک هاش رو از هم فاصله داد و تونست هفت ساله ای که بین خودش و تهیونگِ دراز کشیده نشسته بود رو ببینه. دو زانو نشسته، دست کوچیکشو روی گونه پدرش گذاشته بود و سعی می‌کرد نوازشش کنه.

- منم چون که بزرگ شدم دیگه دعوا نمیکنم!

ایسول با افتخار گفت و موخرمائی با صدای آرومی جواب داد:
- هیسس یکم آروم تر جونگکوک بیدار میشه.

پسر مومشکی لبخند زد و با آرامش پلک‌هاش رو روی هم گذاشت. صدای نباتش این‌بار درحالی به گوشش رسید که یواشکی حرف می‌زد:
- اما دیگه روز شده باید بانی جئون رو بیدار کنیم بابا

از شنیدن لقبش دلگرم شده لبخندش رو حفظ کرد. اگه کسی با اون لبخند میدیدتش فکر می‌کرد داره خواب در آغوش گرفتن تمام شیرموز های دنیارو می‌بینه.

صدای یواشکی حرف زدن تهیونگ به گوش رسید:
- اما نتونست شب بخوابه بیا دیرتر بیدارش کنیم.

•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•Where stories live. Discover now