Part 25 ♡ The Taste Of Your Tears!

1.2K 287 500
                                    

چیز زیادی از این زندگی نمیخواستم..
یاد گرفتم که نخوام..
یادگرفتم خودم سازنده پل رسیدن به خواسته هام باشم..
یادگرفتم لبخند بزنم..
قلبم بهم یاد داد.‌.
اما اون روز؛ من خواسته ای داشتم.. که مهم نبود چقدر برای رسیدن بهش میدویدم..
تو اوایل دومین دهه زندگیم؛
برای دومین بار قلبم درد گرفت و به سینم چنگ زد..
بار اول زمانی بود که متوجه شدم دیگه نگاه جونگکوک رو روی خودم ندارم..
دیگه قلبش به صدای قلبم گوش نمیده..
بار دوم اون روز بود..
روزی که زورم نرسید پایه های پلی که ساخته بودم رو نگه دارم تا نشکنه..
و مشکل این بود که حس میکردم،
خودم شکوندمش..!

- Kim Taehyung

_____________________________________

Part 25

طعم اشک هات!

The Taste Of Your Tears..

Music, Unlasing by Lisa

~•♡•~



_ کیم تهیــــــــــــــــــونگ!!!!!

پسر جوان با تمام توان فریاد زد و با قدم های بلند سمت تهیونگ مسخ شده رفت. قائدتا تهیونگ میترسید، هر کس دیگه ای بود هم می ترسید!

اون فقط نگران دختری بود که رو هم افتادن پلک هاش حجم عظیمی از استرس رو بهش وارد کرده بود و الان، باید نگران فردی می‌بود که داشت به طرفش میومد..!

آقا و خانم سان انگار کوچکترین ارتباطی با دو فردی که ساعتی پیش در حال فریاد زدن بودن نداشتن! چون حالا با نگاه هایی نگران به پسری که نزدیکشون میشد خیره بودن..

تهیونگ با تیله های خسته و بی حالش، تا وقتی که یقه پیراهنش با نهایت خشونت تو دست های پسر عصبانی گیر بیوفته و با غضب از جا بلندش کنه حرفی نزده بود:

× ج-جیهون!

_ ببیند دهنتو!

پسر عصبانی تو صورتش زمزمه کرد اما به تهیونگ اجازه بستن دهانش رو نداد و خودش... با مشت محکمی که به گونه ی پسر زد پیش قدم شد...

تهیونگ به پهلو رو زمین افتاد، حالا بجز استرس، خشم هم وجودش رو فرا گرفته بود، چرا فقط نمی فهمیدن بعدا میتونن کتکش بزنن یا سرش فریاد بکشن؟ چرا نمی فهمیدن الان فقط منتظر تا یه نفر از اون اتاق لعنتی بیاد بیرون و بهش بگه اون دختر حالش خوبه؟ خواست فریاد بزنه! با تمام وجود! اما با صدای ملایمی که تو ذهنش پیچید ساکت شد؛ "هرچی که گفتن هیچی نگو ته باشه؟.." و هزار لعنت به تمام کائنات که اون پسر رو حرف برادرش حرف نمیزد...

•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•Where stories live. Discover now