Part 1 ♡ فندق!؟

4.9K 592 94
                                    


های بیبیز
آممم خب من میکام و خوشبختم 🖐🏻


🚨نکته مهم اینه که 5  پارت اول حداقل چند لول پائین تر از پارت های بعده، گیج میشید ولی اگه نمیخواین از پارت 6 شروع کنین چون دنبال یه فرصتم تا این چند پارت رو کلا بکوبم از اول بنویسم-


اما گفتنی اصلی، نبات داستانی نیست که همه چی توش سریع اتفاق بیوفته. من دلیلی برای عجله نمیبینم و دوست دارم به شخصیت هایی که برای ساختن تک‌تکشون قلب و روحم دست به دست هم دادن؛ فرصت بدم .
نبات عمدتا یک داستانِ واقعیت محوره، واقعیت هم پیچییده تر از چیزیه که بشه تو چند جمله جمعش کرد، یا حداقل من دوست دارم بهش اونطور که میخوام و درست بپردازم. سو من قرار نیست به علت کم صبری بعضی روند داستانم رو در تنگنا قرار بدم نباتا *لبخند

یکی حرف قشنگی میزد میگفت، به داستان اجازه بدید خودشو کامل نشون بده☝🏻🍫🍒

به نبات من عشق بورزید لاو یو🍒❤

________________________________

نگاهش رو از آسفالت گرفت و به من داد، با ترید لب زد:

- میتونم یه سئوال بپرسم؟

به بینی کوچولوش که بخاطر دمای هوا قرمز شده بود آروم تک ضربه ای زدم:

- فک کنم همین الانشم پرسیده باشی هووم؟

- آ! خب آممم.. میتونم یه سئوال دیگه بپرسم؟

- فک کنم الان یه سئوال دیگه هم پرسیدی هوم؟

سرش رو با خجالت پائین انداخت:

- خب... درسته... با این حساب_

موهای خوش رنگش رو از جلوی چشم هاش کنار زدم و لبخند اطمینان بخشی گوشه لبم نشست:

- بپرس فسقلی دارم سر به سرت میزارم، هرچی میخوای بپرس

- واقعا؟
با چشم هایی ذوق زده که ستاره بارون بودن گفت.

- آره نبات بپرس

- ممنونم! ولی قبلش باید بگم که درست نیس سر به سر دیگران بزاری مرد

- شاید ولی من دوست دارم سر به سر تو بزارم

- هوفف... یه راست میرم سر اصل مطلب

- اصل مط_!؟

- خب.. آمم... از من بدت نمیاد بانی؟

- چرا باید از یه فسقلی کیوت و خوردنی بدم بیاد؟ هومم؟

- خب.. آخه بقیه میگن_

- من چیکار به کار بقیه دارم نبات؟ بزا بگن! هرچی دلشون میخواد بگن.

لب هاش پهن شدن و خندید و خب این واسه ضعف من کافی بود:
- بابامم همینو میگه

- بابات درست میگه، معلومه بابای فسقلی آدم خوبیه

•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang