صبح جمعهتون بخیر نباتز🍭☁️
آخرین ماه زمستون خوب میگذره؟بهنباتمنعشقبورزیدلاویو🍫🍒
_________________________________________[ آسمون، همیشه برام آغوش بوده.
وقتی بغض به گلوم میرسید و من سعی میکردم نسبتبهش بیتفاوت باشم. وقتی اشک به نگاهم میرسید و من سوزش چشمهام رو تحمل میکردم اما اجازه نمیدادم از بین پلکهام فرار کنن؛
آسمون بهجای چشمهام میبارید.وقتی حسکردم زندگیم دربرابر تاریکی زانو زده، اون ستارههاش رو جایجای آسمونش پخش کرد و میدیدم که با لبخند زیر گوششون زمزمه میکرد بدرخشن.
آسمون هیچوقت برام کم نزاشت.
شاید من هربار کم میآوردم، اما اون بار دیگه صبح رو بهم نشون میداد.
شاید من از پا درمیاومدم، اما اون شونههام رو میگرفت و با نشون دادن شب، بهم میگفت میتونم بعد از هر سختی و خستگی تو آغوش آسمون شب آروم بگیرم.آسمون همیشه عزیز بود.
اما وقتی نگاهم به تیلههای بینچشمهات افتاد و درونشون شب رو زیباتر از همیشه دیدم، به مراتب عزیزتر شد.نمیدونم چندتا ستاره تو آسمونه، شمردنشون کار سختیه..
اما اگه جلوم بشینی و پلکهات رو از هم فاصله بدی،
میتونم ساعتها غرق نگاهت بشم و دونهبهدونه ستارههای آسمون چشمهات رو بشمارم.گاهیاوقات وقتی باهام حرف میزنی حس میکنم تو خلسهای از آب شناورم و از صدات چیزی به گوشم نمیرسه. تقصیر من نیست اگه تمام حواسم به نگاه بین چشمهاته..
تاحالا پیش خودت فکر کردی وقتی تارموهای رنگشبت روی پیشونیت میریزن، من چه حالی میشم؟
انگار که عطریاسِ تارموهات، کهکشان چشمهات رو به آغوش کشیده باشه..داشتنت، سالها آرزو بود و بعدها شد حسرتی که گوشه قلبم تو خودش جمع شده بود.
حتی اونقدری خودم رو لایق نمیدونستم که از این زندگی طلبت کنم.
فقط من مونده بودم و آسمونی که بعد از تو، تماشای شبهاش برام سخت شده بود.
قطعا آسمون شب به زیبایی کهکشان بین چشمهات نمیرسید، اما اونقدری هم زیبا بود که یادآورت بشه.دیدنت، اونقدر غیرواقعی بود که باورش نکنم.
اما وقتی نگاه بین چشمهات روم نشست.. مگه میشد اون نگاه رو از یاد ببرم..؟حضورت، هنوز هم گاهی باورم نمیشه.
باورم نمیشه کسی که پسرم با ذوق تو آغوشش میخنده تویی.
باورم نمیشه کسی که انگشتهای غرق رینگش بین انگشتهام قفل میشه تویی.
باورم نمیشه کسی که با نگاهی مملو از لبخند، تارموهام رو تماشا میکنه تویی.
هنوز باورم نمیشه دارمت..
YOU ARE READING
•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•
Fanfiction- میخوای بخوابی؟ - تو بغل تو شاید.. بلد بود دعوا کنه! همه تو اکیپ جئون بلد بودن! بلد بود بزنه. اما نزد... به پیروی از برادری که دست رو شونه های سان گذاشت... به احترام دختری که داخل اتاق بیهوش افتاده بود... به احترام مادری که بهش سیلی زده بود... ⟡🍒�...