لانگ تایم نو سی. هان؟ *لبخند آغشته به دلتنگی
کلمات اینجان تا دوباره نگاهتون رو داشته باشن نباتز.
مثل همیشه، امیدوارم لبخند بنشونه..به نبات من عشق بورزید لاو یو..🍒🍫
________________________________________
Part 32
"Orange Heart"
"قلب نارنجی"~•♡♡♡•~
"Flashback"
(12 years ago: 16 years old)~High school~
لامپ های تزئینی رنگی دور تا دور قفسه ها رو مزین کرده بودن و سایه های رنگارنگ روی دیوار مغازه رو ساخته بودن.آستینن های تیشرتش رو تا آرنجش بالا کشید و یقهش رو چند بار از گلوش فاصله داد. دمای خنک فضا بهش حس سبکی میداد. چند شاخه ای از توجهش بین تار و پود موسیقی که در حال پخش بود گیر کرده بود و گاهی سرش رو با ضرب آهنگ تکون میداد.
توی یه دستش بسته تور تزئینی بود و درحالیکه بین قفسه ها قدم میزد و انواع ریسه های رنگی رو بررسی میکرد. شنیدن صدای قدم های آشنایی باعث شد سرش رو بچرخونه و به تهیونگی نگاه کنه که پیرهن کاراملی به خوبی توی تنش نشسته بود. موهای دورنگش در نگاه اول خاص ترین ویژگی اون پسر به نظر میرسیدن.
- ببین اینا خوبه؟
ریسه های رنگی رو نشونش داد و موخرمائی که رگه های طلائی موهاش هم کم نبود سرتکون داد:
- خوبه فقط امیدوارم با وجود اون همه پیچ دادنمون، عوض کردن ریسه ها ممکن باشه.- راستش منم امیدوارم.
ریسه، بسته تور و یه مهتابی شارژی ستاره دار تمام خریدشون شد. از فروشگاه بیرون زدن و با قدم های ناآروم راهی خونه شدن.
- ولی من مطمئنم که اون چراغه زود عمرش تموم میشه.
پسر مومشکی با اطمینان گفت و تهیونگ درحالیکه لب هاش رو جمع میکرد جواب داد:
- اشکالی نداره اگه خراب شه. به نظرم قشنگه.- شاید.. بابات کی میاد؟
شونه بالا انداخت و کلید رو از جیبش بیرون کشید:
- نمیدونم اما هرطور شده میریم بالا.در رو باز کرد و وقتی داخل رفت از مادرش اطمینان گرفت که هنوز پدرش از راه نرسیده. به ظرف میوه روی میز دستبرد زد و خیار توی دستش رو برای جونگکوک پرت کرد.
- ما میریم بالا مامان.
خانم کیم یکی از لیوان های شربت خنک رو به پسر مومشکی داد و لیوان دیگهرو سمت پسرش گرفت:
- مراقب باشید پسرا. برای عصرونه صداتون میکنم.
![](https://img.wattpad.com/cover/288623575-288-k248975.jpg)
YOU ARE READING
•|𝚁𝚘𝚌𝚔 𝙲𝚊𝚗𝚍𝚢🍩|•
Fanfiction- میخوای بخوابی؟ - تو بغل تو شاید.. بلد بود دعوا کنه! همه تو اکیپ جئون بلد بودن! بلد بود بزنه. اما نزد... به پیروی از برادری که دست رو شونه های سان گذاشت... به احترام دختری که داخل اتاق بیهوش افتاده بود... به احترام مادری که بهش سیلی زده بود... ⟡🍒�...