Blo**od-line

738 134 44
                                    

& این اشتیاق زندگی توی خونمون عه.
همه مون با تمام وجود به زندگی چنگ می‌زدیم. اما من کسی که اونا رو قربانی کرد تا زنده بمونه.
من برنده شدم.
من از نسل کشی جون سالم به در بردم
اما از عشق دیوانه وارم نه.

- مادربزرگ جیمین.

~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین:::

توی همون زیرزمین نشست و تلاش کرد کتاب رو باز کنه.

اما کتاب قفل عجیبی داشت.
با گیر سر باز نشد.
حتی با میله فلزی هم که زد روش نشکست.

با افسوس و عجز به کتاب نگاه کرد.
از روی زمین برش داشت و نگاه سرسری بهش انداخت.

روی جلد کنده کاری های عجیبی بود.

اصلا حس خوبی نسبت به کتاب نداشت.

اصلا حس خوبی نسبت به کتاب نداشت

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.


پس باید چیکار میکرد؟

+فکر کن جیمین. هر قفلی کلید داره....

گردنبند؟ اما اون که کلید نیس....
خواست از جاش بلند بشه که دستش به آهنی که کنار بود گیر کرد و برید.

دستش رو روی بازوش گذاشت تا جلوی خونریزی رو بگیره و خوشبختانه زخم عمیقی نبود.
بیخیال زخم شد و کتاب رو برداشت اما چشمی که روی کتاب بود درخشش قرمزی زد و اون کنده کاری ها شروع به حرکت کردن.

کتاب باز شد. 
به همین آسونی.
اره چیز سختی نبود فقط با خون باز میشه.

حقیقتا زبونش بند اومده بود.

+ آروم باش جیمین فقط روی زنده موندن از دست اون هیولا تمرکز کن.

نفس عمیقی کشید و کتاب رو باز کرد اما سریعا دوباره بستش.

این تصاویر دیگه چی بود.....؟؟

؟؟

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
Disaster LifeKde žijí příběhy. Začni objevovat