Steps

514 131 53
                                    

دیگه از این وضعیت خسته شدم.
می‌خوام یه کاری کنم.
کاری که همه رو مثل قبل دور هم جمع کنه.

(حدس بزنید دیالوگ کیه؟ اگه درست بگید فردام آپ داریم 😈😈)

~~~~~{÷×}~~~~~

با لذت به حالی شدن بطری های مشروب نگاه کرد.

بوی لذت بخشی توی هوا پیچیده بود.
بوی مشروب های مختلف....

بار کوچیکی که زیر عمارت کیم و جئون قرار داشت.
اون جئون عوضی تنها شخص زندگیش رو کشته بود پس اونم با گرفتن کیم بزرگ تلافی میکرد.

فندک رو از جیبش خارج کرد.
چند قدم فاصله گرفت و شعله کوچیک رو پرت کرد.
این آتیش قرار بود آلفای سلطنتی رو بکشه؟

به سرعت از اونجا خارج شد و رفت تا برای گام های بعدی آماده بشه.

فردا قرار بود تیتر اخبار آتیش گرفتن عمارت کیم باشه. جالب بود....

~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین :::

خب کیم تهیونگ اونقدرام عوضی نبود.
حداقل بهش یه ماشین داده بود تا ازش استفاده کنه. قبلا تو خواب و رویا هم همچین ماشینی نمی‌دید و الان داشت باهاش رانندگی میکرد؟

اقرار میکرد که داشت از امگا بودن خوشش می اومد البته اگه قسمت نوع روابط رو فاکتور می گرفت.

از عمارت خارج شده بود و داشت سمت یتیم خونه میرفت‌. جایی که مین جیمین بیشترین خاطرات رو داشت.

متاسفانه یتیم خونه یکم زیادی خارج از شهر بود. وسط جنگل تقریبا.
البته که مثل همیشه دوتا چاقو همراه خودش داشت.

بعد از یک ساعت رانندگی بالاخره رسیده بود.
اینجا از دنیای خودش خیلی بهتر بود.
شرایط اقتصادی بهتر.
ترافیک کمتر.
آلودگی کمتر.
و خیلی چیزای دیگه....
یه یتیم خونه نگاه کرد. چقدر داغون بود.
دیگه خبری از بوته های قشنگ رز نبود.

رز.... چقدر خاطره انگیز.

ساختمون داغون شده بود و در آهنی جلوی حیاط زنگ زده بود.
یه زنجیر بزرگ همراه با قفل به در بود و از ورود افراد جلوگیری میکرد.

اما اون پارک جیمین بود.
خیلی راحت از در بالا رفت و وارد شد.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Disaster LifeWhere stories live. Discover now