Bloody Rose

535 127 41
                                    

+من یه ادم ضعیف ام؟
من تو یه فضای خاکستری زندگی میکنم.
رو یه مرز باریک...
انقد باریک که انگار وجود نداره؟!
اما میدونی توی فضای خاکستری چی جالبه؟
اینکه دیگه خوب و بد برات معنی نداره و هرکاری دلت بخواد می‌کنی.

+حدس بزنید کی گفته؟؟؟؟

~~~~~{••}~~~~~

کیم سوکجین :::

با احتیاط از گوشه پرده آینه رو کج کرد تا بتونه توی خیابون رو ببینه.

هنوز اون ماشین کنار خیابون بود.
نکته مثبت این بود که آلفای سلطنتی نبود و فقط چندتا مرد کت و شلوار پوشیده، بودن.

نفس عمیقی کشید کی این قضیه تموم میشد؟

به اطراف خونه اش نگاهی انداخت. شاید باید اینکارو یکم مرتب می کرد؟!

(خونه جین)

(خونه جین)

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।

یه خدماتی بود که سه روز یه بار میومد و اونجا رو مرتب و تمیز می کرد اما اظطراب داشت باید یه جوری سر خودش رو گرم می کرد

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।

یه خدماتی بود که سه روز یه بار میومد و اونجا رو مرتب و تمیز می کرد اما اظطراب داشت باید یه جوری سر خودش رو گرم می کرد.

چند ساعت بعد همه جا مرتب بود و غذا آماده چیده شده بود روی میز.
میز برای دو نفر چیده شده بود اما یه نفر خیلی وقته که نیس.

همون طور که روی صندلی نشسته بود و خیره شده بود به غذای داغ فکر می کرد.....

یه زمانی همچین خونه و غذایی آرزوش بود.
از بچگی باهوش بود.
وقتی شب ها مادرش از خونه خارج می شد می دونست کجا می‌ره...
چیکار می‌کنه...
اما برای سیر کردن شکم هاشون لازم بود مادرشون اون کارو انجام بده.
این رو درک می کرد اما هیچوقت نتونست‌‌ با این مسئله کنار بیاد.
در عوض تلاش کرد تا ثروتمند بشه.
تا دیگه مادرشون مجبور نباشه اون کارو انجام بده

Disaster Lifeजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें