+یونگی تو میدونی مگه نه؟
-حتی اگه بدونمم فرقی نداره.
واقعیت تغییر نمیکنه جیمین تو یه امگای سلطنتی.
-مین یونگی.
~~~~~{••}~~~~~
کیم سوکجین:::
این چند روز....
تازه آلفای سلطنتی رو شناخته بود.
میدونست همه آلفا ها خیلی سلطه گر هستند اما آلفا های سلطنتی....
فا**ک اون یک دکتر متخصص بود و بازم از شدت کنترل اون آلفای فا**کی تعجب میکرد.
اون عوضی غذا هایی که میخورد ، لباس هاش ، طرز حرف زدن ، فیلم هایی که میدید ، همه چیز رو کنترل میکرد.
دیگه دلش میخواست جیغ بزنه.
اون که یک امگای فا**کی نبود.
حتی نمیدونست چندبار از این کلمه فا**کی استفاده کرده.
خب قوانین کلی توی این خونه وجود داشت.
غذا های ناسالم ممنوع.
فیلم های ترسناک و جنایی ممنوع.
هرشب باید لباس خواب میپوشید.
باید هر روز به خودش می‌رسید.
باید هر روز اماده بوسه صبحگاهی و وقت و بی وقت باشه.
و.................
به جز سه مورد آخر بقیه قوانین قابل تغییر بودند البته با کلی لوس کردن خودش.
مثلا اگه تو بغل اون آلفای فا**کی فیلم ترسناک میدید و تظاهر به ترسیدن میکرد و بیشتر می رفت توی بغلش اجازه داشت اون فیلم ببینه.
یا مثلاً اگه کلی اون آلفای فا**کی رو می‌بوسید میتونست غذای ناسالم بخوره.
در کل در تمام این چند روز کارش همین بود....
(((عشوه اومدن)))
و واقعا هم کار چندش آوری بود.
به مرد کنارش نگاه کرد. الان نشسته بودن و مثل عاشق های رمانتیک یک رمان عاشقانه میخوندن.
در اصل نامجون میخوند و جین هم توی بغلش لم داده بود.
با اینکه از اون آلفای فا**کی خوشش نمی اومد اما کتابخانه محشری داشت. پر از کتاب های کمیاب چند میلیونی یا شایدم میلیاردی.
-جینی عزیزم گوش میدی؟
+ببخشید یه لحظه محو شدم.
چهره مرد کنارش خشن شد.
-محو چی؟
+منو گرفتی تو بغلت... انقد نزدیک به هم بعد انتظار داری حواسم به کتاب باشه؟
میخواست بالا بیاره. این حجم از......
اما مثل اینکه نامجون خیلی خوشش اومده بود.
قهقهه ای زد.
محکم تر توی بغلش فشارش داد و بوسه نرمی روی موهاش گذاشت.
در تمام این مدت جین فکر میکرد تاوان کدوم گناهو میده؟
البته میدونست که نامجون واقعا دوسش داره.
مرد به این پولداری و عاشقی..... واقعا حیف بود.
تنها نکته منفی این بود که اون باید باید باتم میشد.... برای همینم انقد مقاومت می کرد آه حیف شد کیس خوبی بود....
DU LIEST GERADE
Disaster Life
Werwolfفیک:زندگی فاجعه درام ،فانتزی ،اکشن، جنایی، معمایی کاپل اصلی: کوکویمین کاپل فرعی:سپ نامجین پارک جیمین پلیسی که تمام خانواده اش رو از دست داده توی یه ماموریت تیر میخوره و به شدت خون ریزی می‌کنه و بعد از خون ریزی زیاد بیهوش میشه. وقتی چشماش رو باز می‌ک...
