The past

570 137 99
                                    

+این منم؟
من کدومم؟
من یه امگای لوسم یا یه افسر پلیس؟

-پارک جیمین

~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین اصلی :::
(چند سال پیش: جیمین نه ساله)
~~~یتیم خانه مون~~~
~~~تحت سرپرستی کلیسای هوانگهوا~~~

خونسرد کنار پله ها توی حیاط نشسته بود. تنها.
جسما از بقیه کوچیکتر بود.
خوشگلتر بود.
زیباییش باعث نشده بود باهاش مهربون باشن.
بیشتر اذیتش میکردن.
منظور از اذیت.....
خب اینجا بچه ها تا هجده سالگی میتونستن زندگی کنن.
البته که منظور از اذیت فقط کتک زدن نیست.
آخرین بار یکیشون گفته بود

(-عهههه تو خیلی خوشگلیااااا اما مطمئنی زنده ای؟)

&واییی نگاش کن. حتی از منم که دخترم خوشگلتره.

#چه فایده؟ شنیدم مامان باباش تو تصادف مردن. روزنامه رو ندیدی؟ باباش دیوونه شده و از عمد ماشین رو انداخته جلو یه کامیون.

&اوووو جدا؟ تعجب نداره که انقد بچه عجیبیه.

لب هاش رو بهم فشار داد البته که صداشون رو می‌شنید.
اونا خودشونو راهبه صدا میکنن؟

غذای کم.
تخت های افتضاح.
پتو های نازک.
کتک خوردن.

زندگی توی یتیم خونه افتضاحه.

دو هفته گذشته بود اما تمام قوانین رو یاد گرفته بود.
به گل های توی حیاط دست نزن.
ساعت نه همه باید بخوابن.
قرص هایی رو باید میخورد که نمی‌دونست چی ان.
جیغ ممنوع.
دعوا ممنوع.
اسراف غذا ممنوع. حتی اگه دوست نداری باید بخوری.
هر روز پدر باهاشون قایم موشک بازی می‌کرد.
کسی که پیدا میشد باید با پدر می رفت توی اتاقش.
به عنوان یه پسر از بازی معاف بود اما جیغ های بلندی می‌شنید که زود خفه میشد.

تمام قوانین رو یاد گرفته بود.

شب که شد همه خوابیدن.
و جیمین دوباره به سقف خیره شد.
مردن پدر و مادرش خوب بود یا بد؟
خب حداقل جای خواب و غذای بهتری داشت. هرچند بهش اهمیتی نمی‌دادن.

فردای اون روز دوتا بچه جدید اومدن.
البته اونا یتیم نبودن.
از جیمین بزرگتر بودن.
هم جسمی هم سنی.
اولین بار که دیدشون اینجوری بود که.
همه بچه ها به خط شدن و پدر چیزای عجیبی راجب هلدینگ و کمپانی می‌گفت.
کمپانی که قراره سرمایه گذاری کنه.
اونا بچه های رئیسان هلدینگ بودن که اومده بودن.
+چرا اومدن اینجا؟
این سوالی بود که از یکی از راهبه ها پرسید.

&آه منظورت چیه جیمین؟ اومدن با شما ها بازی کنن.

البته که انقدر ساده نبود تا باور کنه.

+بچه های مثل اونا با ما؟ شوخیه؟

&کافیه دیگه برو زیرزمین رو تمیز کن.
راهبه با لحن خشنی بهش تشر زد.

Disaster LifeWhere stories live. Discover now