Fear

527 126 56
                                    

من حاضرم هرکاری برات انجام بدم.
تا الان بارها بهت فرصت دادم اما دیگه خسته شدم.
یه خبر دارم هانی ....حاضرم پاهاتو قلم کنم که نتونی ترکم کنی پس باهام راه بیا.

(حدس بزنید از کیه؟ اگه درست بگید جایزه داره😂😂😂)

~~~~~{••}~~~~~

مین یونگی:::
با درد به جیمین که به تخت بسته بودنش نگاه کرد.

تاحالا ندیده بود که اینجوری رفتار کنه.
اما کاش فقط مسئله جیمین بود.... هوسوک....

بیخیال فعلا مهم نیست.

مغموم خیره شده بود به جیمین و فکر می کرد.

+ هیونگ؟ بازم کن. لطفاً. صدای پاهاشو می‌شنوم. داره میاد.

- هیچ صدایی در کار نیست جیمین. هیچکس نمیاد. هیچکس نمیتونه بهت آسیب بزنه. نمیذارم دوباره اتفاق بیفته.

+ من به اون یتیم خونه رفتم از اون موقع میبینمش دستمم اونجا برید و دیگه خوب نشد.
هیونگ باید بازم کنی.

یونگی کلافه دستی به صورتش کشید.

مقابل جیمین روی کاناپه نشسته بود.

بغض کرده بود.

- دستت خوب نمیشد چون مدام خودت دوباره زخمش میکردی. فقط بعد از چند ساعت الان کاملا خوب شده.
سیگاری از جیبش در اورد و با فندک روشنش کرد.
پک عمیقی کشید.

+ اما این امکان نداره من این کارو نکردم.

همون‌طور که سیگار می‌کشید پاسخ داد.

- متاسفانه انجامش دادی. چندتا از خدمتکارای جئون دیدنت که با ناخن هات این کارو می‌کنی.

+ هیونگ؟

- چرا رفتی اون یتیم خونه؟

+ چون خواب اونجارو دیدم. (داره دروغ میگه ها)

یونگی پوزخندی زد.

- بخاطر یه خواب؟ اونم تو؟
- دقیقا چی میبینی؟

+ مثل سایه اس اما سایه نیس. شاخ گوزن اما بدن انسان داره. صدای پاهای وحشتناکی داره.

من ازش میترسم. برای اولین باره که انقد وحشت زده ام.

بازم کن. صدای پاهاشو می‌شنوم.

- تمومش کن لطفاً. جیمین تو چت شده؟ چرا توهم میزنی؟

سرش رو توی دستش گرفت. نمی‌فهمید چرا انقد همه چیز بهم ریخته.

- مشکل اون یتیم خونه است؟ میخوایی بسوزونمش؟

+ چی؟ نمیدونم شاید.....
من .... دیگه خسته شدم هیونگ.

- می‌دونم جیمین. حالت خوب میشه نگران نباش.

+ اما من خوبم. ببخشید اما باید بفهمم چخبره.

بعد متوجه شد که جیمین دستاش رو باز کرده. میز وسط اتاق رو سمتش هول داد و از اتاق بیرون دوید.

Disaster Lifeحيث تعيش القصص. اكتشف الآن