part 14

1.2K 236 17
                                    


-پیشنهاد خوبی برات دارم.

با زبون لب هاش رو تر کرد و خیره به صفحه ی خاموش تلویزیون رو به شخص پشت خط لب زد:

-میشنوم.

-زیادی قراره بابتش خوشحال شی "وی" .

-بستگی داره چقدر وسوسم کنه.

-حتی اگه عقیق سبز برای هفتصد سال پیش باشه که گذاشتنش تو حراجی های آلمان؟

نیش خندی زد و پلکی روهم گذاشت

-میخوامش.

-پس بیا و بدستش بیار. آلمان خیلی وقته که بهت خوش‌آمد گویی نگفته.

مکثی کرد و با فکر کردن به موضوعی با انگشت اشاره و شستش دستی به روی پلک هاش کشید

-نمیتونم بیام. فعلا ژاپن بهم احتیاج داره.

-مطمئنی ژاپن بهت احتیاج داره؟ این تویی که بهش احتیاج داری "وی" . من همیشه اخبار جایی که تو توش پرسه میزنی رو چک میکنم. نگو که هنوز "کیرا" رو پیدا نکردی!

-نکردم. فعلا نه!

-واو...حقیقتا فکرش رو هم نمیکردم. پس میخوای این سنگ عقیق رو بفرستی به جایی که لیاقتش رو نداره.

-یه فکری براش میکنم.

-بهتره زودتر فکرهات رو بکنی "وی" . مزایده دو هفته ی دیگه برگذار میشه. و در صورت گرفتن موزه ی آلمان ، دیگه هیچوقت دستت بهش نمیرسه.

-قطع میکنم.

با همون اقتدار همیشگی گفت و بعد از قطع کردن تماسش روی کاناپه دراز کشید.

تهیونگ اون سنگ عقیق رو می‌خواست. توی این همه سال هیچوقت هیچگونه سدی بین خواسته هاش نبوده ولی حالا...حالا موضوع دیگه ای ذهنش رو مشغول کرده بود.

کیرا...اون...باید اون پسر مرموز رو به دست می‌آوارد. باید خیره به چشم هاش می‌شد و برق افتخار رو توی مردمک چشم هاش پیدا می‌کرد.

آره...شاید به مزایده نمی‌رسید ولی میتونست قدمی به کیرا نزدیک شه! مگه نه؟

-متنفرم از این لبخند هات که سالی یه بار روی صورتت شکل میگیره و فقط من از نقشه های پشتش خبر دارم.

جونگین گفت و ماگ هات‌چاکلت رو روی میز ؛ جلوی تهیونگ قرار داد.

.
.
.

-اون اطلاعاتی که خواستی به چه دردت خورد؟

یونگی گفت و بیشتر از قبل به مانیتور رو به روش نزدیک شد

جونگکوک یکی از دستهاش رو روی تکیه ی صندلی و دست دیگه اش رو روی میز قرار داد تا اون هم در حالت ایستاده ؛ بیشتر از قبل به مانیتور نزدیک شه

-خیلی مفید بود یونگی...خیلی زیاد.

یونگی متعجب ابرویی بالا انداخت و با برداشتن عینک دیجیتالش از روی صورتش نیم نگاهی به جونگکوک انداخت

-به جایی هم رسیدی؟

-سوالت رو درست تر بپرس یونگی...مثلا بپرس قراره با اون اطلاعاتی که حتی توی سازمان ثبت نشده ، چیکار کنم؟

پوزخندی زد و دست به سینه از پایین به پسری که کنارش بود نگاه کرد

-قراره با اون اطلاعات چیکار کنی فاکینگ جونگکوک؟

جونگکوک با خباثت لبخندی زد و بعد از گرفتن نگاهش از مانیتور، سمت یونگی برگشت

-قراره ورق رو ، به موقعش ، سمت خودم برگردونم!

-میخوای یه جوری اون رو به خاک بزنی که نفهمه از کجا خورده! درست میگم کیرا؟

-درسته...کاملا درسته.

-قدم اول؟

جونگکوک با لبخند موبایلش رو از جیب شلوار جینش در اوارد و اون رو جلوی یونگی تکون داد

-قدم اولی وجود نداره یون! فعلا میخوام برم یکم عشق و حال کنم...

و همونطور که شماره ی مورد نظرش رو می‌گرفت، از دید یونگی خارج شد

.
.
.


-میخوام ببینمت...به زودی!

تهیونگ با کلافگی آهی کشید و با مکث کوتاهی جواب داد

-به یاد ندارم که در این رابطه بهتون قول داده باشم.

-تو هیچ حقی در این رابطه نداری "وی" ، این منم که تعیین میکنم چه موقع در رابطه با پرونده ی کیرا همدیگه رو ملاقات کنیم.

-افسر کیم نامجون...من وظیفه ای در این رابطه ندارم...من...

-نیازی به شنیدن بهونه هات ندارم...میبینمت.

و اجازه ای به تهیونگ برای زدن ادامه ی حرفش نداد.

-فاک...این مرتیکه اولین کسیه که اینجوری با من حرف میزنه!

-البته بعد از من!

جونگین گفت و با خیالی آسوده به سمت آشپزخونه راهی شد

-این کار و زندگی نداره! آه خدای من دارم دیوونه میشم از دستشون!

با ناله ی نمادینی زمزمه کرد و به سمت اتاقش حرکت کرد.

درحال حاضر فقط خوابیدن بود که میتونست اعصاب متشنج شده اش رو آروم کنه.

پس بعد از در اواردن تیشرتش ، با بدنی نیمه برهنه روی تخت دراز کشید و آرنجش رو روی چشم هاش قرار داد.

طولی نکشید که آرامش تازه بدست اوارده اش توسط بلند شدن صدای موبایلش از بین رفت و تهیونگ رو بیشتر از قبل عصبانی کرد

-دیگه چه مشکلی پیش اومده؟

بدون نگاه کردن به صفحه ی موبایلش جواب داد و منتظر کلمه ای از جانب نامجون شد

-مشکل؟ اوممم...شاید بشه اسمش رو هم مشکل گذاشت...نظر تو چیه؟

با شنیدن صدای جونگکوک متعجب توی جاش نیم خیر شد و نیم نگاهی به صفحه ی موبایلش انداخت

-آه...فکر کردم...

-اره اره میدونم.‌..فقط زنگ زدم بگم که امشب تایم خالی داری پسره‌ی جذاب! یا نه؟

-امشب؟ بستگی داره برای چه موضوعی برنامه ریزی کرده باشی!

-اگه برای سکس باشه چی؟

-اون موقع حتما تایم برای پر کردن باسنت پیدا میکنم جونگکوک.

جونگکوک با ناباوری خندید و بعد از مکثی دوباره لب باز کرد

-ادرس رو بهت میفرستم.

.
.
.


-فاک...تو جدی ای؟

تهیونگ به محض پیدا کردن میزی که جونگکوک پشت اون نشسته بود ، گفت و کنارش روی مبل چرم سبز رنگ جا گرفت

-البته که جدی ام تهیونگ...آه بزار ببینم ، نکنه تو..

-خفه شو

تهیونگ گفت و با ناباوری به گی باری که حالا پا توش گذاشته بود نگاه کرد...محض رضای مسیح ، اونجا درست مثل پورن زنده بود...

-مجبورم کن!

با شنیدن صدای جونگکوک درست در کنار گوشش فورا سمت پسر کنارش برگشت و خیره به چشم های فریبنده اش شد.

-چی؟

-مجبورم کن که خفه شم تهیونگ...یا خفه ام کن...هوم؟

-تو...تو مستی!

-نه نیستم...مگر اینکه تو علاقه ای به اون چیزی که بین پاهام هست نداشته باشی!

بعد از گذاشتن دستش به روی عضو تهیونگ گفت و کمی روی بدنش خیز برداشت

-این عواقب بدی برات داره جونگکوک

-منکه عواقبی نمیبینم...شاید فقط اونی که قراره حال کنه تویی...مگه نه؟...به هرحال میتونم نبض زدن حفره ی باسنت رو از الان هم احساس کنم

با شنیدن جمله ی جونگکوک بلند خندید، ولی قهقه اش با قرار گرفتن باسن کوک روی پاهاش و دیدن صورتش در یک قدمی صورت خودش قطع شد

-تو نمیدونی حمل کردن کلت اون هم توی بار غیر قانونی تهیونگ؟

قرار گرفتن دست جونگکوک به روی پهلوهاش و لمس شدن کلت مخفی شده اش توسط پسر رو به روش باعث بهت تهیونگ برای دهمین بار شد ، اون همیشه از سمت پسر روبه روش سورپرایز می‌شد .

-من فقط میخوام رابطه امون رو به عنوان یه دوست جلو ببریم جونگکوک...نه بیشتر!

-مطمئنی فقط همینه؟ پسره ی مرموز ؟

-منظورت چیه؟

-هیچ کس برای منفعت دیگران با دمش گردو نمیشکونه تهیونگ...همونطور که تو هم بی دلیل به من نزدیک نشدی!

لبخندی تحویل جونگکوک داد و با گرفتن پهلوهاش ، اون رو بیشتر از قبل به خودش نزدیک کرد ، تا حدی که عضو سخت شده اش درست زیر باسن پسر روبه روش قرار گرفت

-تو آدم باهوشی هستی جونگکوک

-اگه آدم باهوشی نبودم که پرونده ات رو بدون هیچ کم و کاستی ای با تمام جزئیاتش به سازمان می‌فرستادم...می‌بینی تهیونگ، تو این بازی هیچکس حق عقب نشینی نداره..

متعجب بود...تهیونگ متعجب بود...چه پرونده ای؟ جونگکوک چی میگفت؟

-بازی؟ ... تو رابطه ی ما رو بازی می‌بینی؟

-اره...و چطوره حالا بیشتر از قبل به این بازی هیجان ببخشیم؟

-اوممم...مثل چی؟

-مثل یه سکس خشن...تو یکی از اتاق های این بار...






ادامه دارد...
صفحات کم بخاطر نرسیدن شروط نظرات بود

اسپویل پارت بعد:

-نگو که ازش‌ خوشت نیومد؟

-خوشم اومد‌.‌..خیلی زیاد...اونقدر که دوست دارم تا همراه خودم به سفری که قراره هفته ی بعد داشته باشم ببرمت و هر روز روی تختم ببینمت

-چرا اینکار رو نمیکنی؟ هوممم‌...به هرحال که من مشکلی با سکس تو مکان های مختلف و جدید ندارم...

𝑴𝒚 𝑵𝒂𝒎𝒆 𝑰𝒔 𝑲𝒊𝒓𝒂Where stories live. Discover now