part 4

1.5K 263 11
                                    


-فقط بگو بهم که اون کار احمقانه رو نکردی؟

یونگی دست به کمر پرسید و طلبکارانه به جونگکوکی که درحال نوشیدن ویسکی مورد علاقه اش بود خیره شد

-و اگه بگم که انجامش دادم چی؟

-اون موقع مطمئن باش که یه تیر تو مغزت خالی میکنم

-هیجان انگیزه!

با کلافگی روی نزدیک ترین کاناپه جا گرفت و دستی به پیشونی عرق کرده اش کشید ، جونگکوک قطعا قصد کشتن اون رو داشت!

-فقط بهم بگو چجوری خودتو بگا دادی ؟

جونگکوک پوزخندی رو تحویل یونگی داد و با فکر کردن به چند ساعت پیش ، با لذت چشم هاش رو روی هم قرار داد

قطعا نوشتن "سرزمینی بدون ناپاکی" اونهم با رد خون روی سرامیک های بزرگ اون عمارت قرار بود حسابی رسانه ها رو به تکاپو بندازه

و کی بود که این وسط از این همه جلب توجه بدش بیاد؟ ... اون قطعا جونگکوک نبود...

.
.
.

" کیرا برای اولین بار پیامی رو برای پلیس ها بجا گذاشت...امروز صبح گشت های پلیس مقتول دیگه ای رو تو شهر تویوما پیدا کردند که اینبار قاتل پیامی رو حاوی "سرزمینی بدون ناپاکی" رو از خودش به جا گذاشت ، حالا من از شما میپرسم ، به نظرتون منظور کیرا از این پیام چی بوده؟ ... آیا قصدش پاک کردن خلافکار ها و دست های پشت پرده‌ از جامعه ست؟..."

کیرا کیرا کیرا ... با عصبانیت تلوزیون رو خاموش کرد و روی کاناپه دراز کشید...تمام اخبار این روزها از کیرا بود ؛ این شخص که داشت باهاشون بازی می‌کرد کی بود؟ یه پسر ؟ یه دختر ؟ میان سال بود یا جوان؟ ...

با حس کردن دستی به روی سینه اش ، آرنجش رو از روی صورتش کنار زد و به دختری که با مهربانی بهش خیره بود چشم دوخت

-عزیزم...حالت خوبه؟

لبخندی به دختر روبه روش زد و دستی رو که روی سینه اش بود رو فشرد و بوسه ای بهش زد

-خوبم عزیزم ...

-ولی به نظر خوب نمیای! باهام حرف بزن نامجون...

-چیزی نیست عزیزم ، نمیخوام فکر تو رو هم مشغول کنم

-من نامزدتم ... دوست ندارم اینجوری ببینمت ! راجب "کیرا" ست مگه نه؟

-تو از کجا میدونی؟

-کیه که این روز ها از قاتل سریالی ای که تمام سوژه های شبکه ها رو به خودش اختصاص داده خبر نداشته باشه!

-آه...کاش این کابوس زودتر تموم شه ! مشتاقم تا هرچه سریعتر اون قاتل رو به سزای اعمالش برسونم ...

-اوممم...ولی مردم دوسش دارن!

-چی ؟ منظورت چیه؟

نامجون با ابرویی بالا رفته پرسید و توی جاش نیم خیز شد

-کافیه یه سر به سوشال مدیا بزنی ... مردم از وجود اون راضی‌ان...اونا خوشحالن که کیرا داره خلافکار ها رو از شهر پاک میکنه و به نظرت این خودش به کیرا انگیزه ی بهتر کار کردن نمیده؟

-متوجه نمیشم!

-فقط کافیه کامنت های مردم رو بخونی! اون موقع کاملا متوجه حرفهام میشی

-پس به نظرت اون داره جای آدم خوب و بد رو عوض میکنه

-دقیقا...اگه "کیرا" برای گناهکار ها آدم بد و خوفناکی باشه ، در عوض برای عامه ی مردم نقش مثبتی داره ، اونها خوشحالن که امنیت داره به شهرشون بر میگرده، همین حالا هم آمار خلاف ها به طرز غیر قابل باوری پایین اومده ، و این میتونه پیشامد چه موضوعی باشه جز کیرا؟

درست بود ..‌. تمام حرفهای دختر روبه روش درست بود و این موضوع حسابی نامجون رو به چاله ی افکار سیاهش می‌برد ...

-به نظرم بهتره که برگردی به پُستِت افسر کیم جیسو!

**

-میخوای استراحت کنی؟‌

-فقط دارم به رقیب اصلی‌ام فرصت نشون دادن خودش رو میدم

جونگکوک گفت و نگاهی به مانیتور یونگی که دوربین های اصلی شهر رو نشون میداد انداخت

-رقیب اصلی؟ تو دنبال رقیبی؟

-اوممم...شاید ، اینجوری هیجانش بیشتره ، مگه نه؟‌

-رقیب های اصلی تو مامور های پلیس‌ان!

-نه یون ، اشتباه نکن ... رقیب اصلی من خودش رو هنوز نشون نداده ، من فقط منتظر اون روزم...

-قراره چیکار کنیم؟ بکشیمش؟

-شاید ... اینجوری به مردم دنیا نشون نمیدم که نمیتونن جلوی من بایستن؟

-نه تا وقتی که پای اینترپل به این قضیه باز نشده!

-چرا نشه یون...بزار بشه ...

-هنوز نفهمیدم چه نقشه ی فاکی تو مغزته !

-مطمئنا بعد از فهمیدنش از لذت ارضا میشی

-ترجیح میدم اینکار رو وقتی دارم تو دختر مورد علاقم میکوبم شم

-اوه یون ، مدت زیادیه که هرزه هات رو ندیدم

-چون تویِ فاکی با اون نقشه هات نمیزاری

-اوممم...حالا که دارم استراحت میکنم میتونی بری و به خودت عشق بورزی ، چون به زودی سرمون قراره شلوغ شه

-آه...فاک به تو و به اون مغزت !

لبخندی به غرغرهای یونگی زد و کنارش روی صندلی چرخ دار نشست

-میدونی...دارم به پیغامی که میخوام برای رقیبم به جا بزارم فکر میکنم ... باید خیلی خفن باشه ، مگه نه؟

**

-قربان !

سرباز احترام نظامی ای گذاشت و بلافاصله به میز نامجون نزدیک شد

-چیشده!

-قاتل "کیرا" برامون پیغام گذاشته !

با این حرف نامجون سرش رو از روی پرونده ی روبه روش بلند کرد و با بهت به سرباز روبه روش خیره شد

این ترسناک بود...

پیغام های قاتل ها همیشه ... در طول تاریخ ... ترسناک بود...

.
.
.

"دوست دارم اینجوری نامه رو شروع کنم، من "کیرا" هستم ... درسته، همون سایه ای که این روزها همه کابوسش رو می‌بینند ، باید راجب چه چیزی حرف بزنم؟ اوممم ... شاید راجب قتل های بی نظیرم که جز رد خنجر روی تن های مقتول هام چیز دیگه ای به جا نمیزارم... زیباست نه؟ ... پاک شدن شهر زیباست ... لذت بخشه ... حداقل برای من که اینطوره ، و خب کی به شماها اهمیت میده ، مهم اینکه من راضی باشم ... اوممم ... ولی ، با تمام دل رحمی که دارم میخوام بهتون پیشنهاد بدم ... باهاتون معامله میکنم ، از امروز هر خونه ای که موسیقی جاز در اونجا پخش بشه من رو از رفتن به اون خونه و قتل بعدی منع میکنه*...این رو میتونید علاقه ی بیش از حد من به موسیقی جاز در نظر بگیرید ... "

*متن این نامه با توجه به نامه ی قاتل حرفه ای به نام تبر زن که حدود صد سال پیش قتل های زنجیره ای خودش رو انجام داده و هیچوقت هیچکس نه از هویت او با خبر شده و نه بازداشت شده ایده گرفته شده ، تبر زن طی نامه ای به پلیس ها با اونها معامله کرد و طبق اون معامله تبر زن پا به خونه هایی که موسیقی جاز پخش می‌شد نمیزاشت و در اون زمان محبوبیت موسيقي جاز به اوج خود رسید*

با عصبانیت نگاهش رو از افسری که مسئول خواندن نامه شده بود گرفت و به همکارانش در اتاق داد

تمامی افسران سکوت رو در اون لحظه جایز میدونستند ، حرفی نبود که بخواد زده بشه ... تمامی اونها شوکه زده بودند، کیرا براشون نامه گذاشته بود یا تهدیدشون کرده بود!!! ، اون میخواد با اینکار چه چیزی رو ثابت کنه؟ اینکه پلیس رو هم میتونه روی انگشت هاش بچرخونه ؟

-قربان

صدای همکارش افکارش رو از چاله ی سیاه رنگ اطراف مغزش خارج کرد و به حال برگشت

-افسر کیم ، نظر شما راجب این نامه چیه؟

به سختی سیب گلوش رو قورت داد و از روی صندلی اش بلند شد

-کیرا میخواد باهامون بازی کنه ... اون داره ما رو به این بازی دعوت میکنه ! مشتاقم تا نظر شما ها رو راجب پیشنهاد کیرا بدونم...

تمامی افسران داخل اتاق نگاهی بهم انداختند و بعد از مکث کوتاهی یک به یک شروع کردند به صحبت کردن

-درسته که میخواد ما رو به بازی دعوت کنه ، ولی قبول نکردنش میتونه عواقب بدی رو داشته باشه

-باید این نامه رو تو تمامی اخبار ها پخش کنیم ، این حق مردمه که از وجود این پیشنهاد کیرا با خبر باشن

-درسته ، اون موقع معلوم میشه چه خانواه هایی دعوت کیرا رو به خونشون می‌پذیرند!

-باید احتیاط کرد ، شاید اون فقط میخواد ما رو به سخره بگیره!

-من خودم از اون افرادی هستم که میخوام از امشب موسیقی جاز رو تو خونم بشنوم ، از مرگ خودم ترسی ندارم ، ولی من خانواده دارم و دوست ندارم زمانی که بلند میشم همسرم رو غرق در خون ببینم

-درسته ، من هم طرفدار پذیرای پیشنهاد کیرا هستم ، بهتره متن این نامه رو به گوش عامه ی مردم برسونیم ...

-چرا نظر "وی" رو در این رابطه نپرسیم؟ افسر کیم شما به "وی" پیشنهاد همکاری دادید؟

با این حرف نگاه کوتاهی به میز جلوش و بعد به تمامی افسران داد

-پیشنهاد همکاری این پرونده رو به "وی" دادم ، باید منتظر پاسخش بمونیم ... در ضمن من هم با شماها موافقم ، بهتره متن نامه رو به عموم مردم برسونیم ، افسر یانگ میخوام شما این مسئولیت رو به عهده بگیرید و مطمئن بشید که این متن از تمامی شبکه های تلوزیونی و رادیویی پخش بشه ...

-بله افسر کیم ، انجام میشه

همه چیز داشت پیچیده میشد و نامجون نمیتونست به تنهایی از پس این پرونده ی سنگین بر بیاد ... محض رضای خدا این اتفاق هر سی الی چهل سال یک بار می‌افتاد که یه قاتل سریالی کار خودش رو شروع کنه ، و حالا چرا باید تو این برهه این اتفاق می افتاد ... باید از یکی کمک می‌گرفت، باید از ارتش آمریکا کمک می‌گرفت و یا باید دست به دامان "وی" میشد؟

**

-خدای من باورم نمیشه همچین نامه ی مسخره ای رو براشون نوشتی جونگکوک!

لبخندی از غر غر های یونگی زد و به متن نامه اش در تلوزیون خیره شد

-سخت نگیر یون ! این فقط یه بازیه!

-یه بازی؟ ... جونگکوک تو میدونی مردم از ترس جونشون هم که شده از فردا کل شهر رو با موسیقی های جاز پر میکنن

-میدونم ، و این خیلی قشنگه ... اوممم‌...خیلی دوست داشتم که سلیقه ی مردم رو هم شکل خودم کنم ، حالا همه ی مردم ژاپن جاز دوست دارن ، مگه نه؟

-فاک فاک...چرا فقط بهم نمیگی که تو مغزت چی میگذره؟ ... واقعا قراره هیچ قتلی دیگه ای انجام ندی؟

-قراره استراحت کنیم یون ، مثل استراحت تابستونی ... بهت که گفتم میتونی این مدت بری خوش گذرونی ... و حتی این مدت میتونه رقیب اصلی ام رو هم وارد میدون کنه!

-خدای من تو هنوز دنبال یه شخص واحد به عنوان رقیب میگردی ، تو خیلی عجیبی ! خیلی خب حداقلش میتونم این مدت استراحت کنم...

-درسته ... خوش بگذرون ...

و به لبخندی به شهر روبه روش که چراغ های خونه هاش کم کم به خاموشی میرفت خیره شد

شب شده بود و حالا میتونست زندگی کنه ... شب برای کسی مثل اون حکم روز رو داشت ... برای خفاشی مثل جونگکوک شب تازه شروع روزش بود...

**

-افسر کیم

با شنیدن صدای آشنایی نگاهش رو از آیینه ی روبه روش گرفت و به کنارش که شخصی نبود جز جونگین خیره شد

-شما اینجا چیکار میکنید؟

-استفاده از سرویس بهداشتی برای تمامی کارکنان مجازه افسر کیم، درست نمیگم؟

-درسته

-و بهترین جا برای نرسیدن حرفهامون به موش های بین دیوار ها

-قصد دارید چه چیزی بهم بگید بازرس کیم‌جونگین؟

-"وی" با درخواستتون موافقت کرد و ازتون میخواد با تیم مورد اعتمادتتون به دیدنش برید

-تیم؟

-درسته ، میتونید به غیر از خودتون پنج افسر دیگه رو هم به این جلسه محرمانه بیارید

-که اینطور ، ممنون ، چه زمانی میتونم به دیدن "وی" برم

-فردا شب ... آدرس رو بهتون پیامک میکنم

جونگین گفت و بدون حرف دیگه ای از سرویس خارج شد

اگر می‌خواست با خودش رو راست باشه ، در حال حاضر دیدن "وی" بیشتر از "کیرا" باعث پخش شدن آدرنالین تو بدنش میشد...

𝑴𝒚 𝑵𝒂𝒎𝒆 𝑰𝒔 𝑲𝒊𝒓𝒂Where stories live. Discover now