part 11

1.2K 214 22
                                    

-قربان اینترپل به کشور های همسایه اعلان سبز کرده!
(اعلان سبز: اعلان هشدار به کشور های همسایه برای آماده باش بودن در مواجه با خطر)

دندون قروچه ای کرد و با تکون دادن سرش مجوزی به افسر روبه روش برای ادامه ی حرفش داد

-همچنین کشور چین در خواست اعلان آبی کرده
(اعلان آبی: درخواست تمامی اطلاعات محرمانه از مجرم مورد نظر و تهدید آمیز اون کشور)

با فکی منقبض شده ایستاد و زیر لب زمزمه کرد :

-حتی اگه همین امروز اینترپل وارد کشور شه و به پرونده ی کیرا اعلان قرمز هم بزنه تعجب نمیکنم!
(اعلان قرمز: اگر این اعلان به پرنده ی مجرمی بخوره ، اون شخص در تمامی کشورها تحت تعقیب قرار گرفته و مجرم فراری و خطرناک شناخته میشه)

-برو بیرون

بعد از مکثی زمزمه کرد و افسر پایین رتبه رو از اتاق خارج کرد

-زیادی کلافه به نظر می‌رسی

جیسو بعد از خروج افسر با ابرویی بالا رفته گفت و به سمت نامجون قدم برداشت

-نباید کلافه باشم؟ در حال حاضر ژاپن خطرناک ترین مجرم درجه یک دنیا رو تو خودش جای داده ...اوه جیسو واقعا عصبی ام ... از عالی مقام ها هشدار رسیده تا سریع تر مهر سکوت رو به این پرونده بزنم تا کشور های دیگه دخیل نشن! ولی من...من نمیدونم باید...

-هیششش...آروم...

همونطور که کف دست راستش رو روی گونه ی نامجون میزاشت زمزمه کرد و بوسه ی ریزی به لب هاش زد

-تو کارت درسته..‌.من مطمئنم که تو این پرونده رو می‌بندی!

پلکی روهم گذاشت و دستش رو روی دست کوچیک جیسو به روی صورتش گذاشت

-باید منتظر خبر از طرف "وی" باشم...

-چقدر مطمئنی!؟

-چی؟

-چقدر از "وی" مطمئنی نامجون؟

-این چه سوالیه...خیلی مطمئنم ، خیلی زیاد ... اون الکی به ایم جایگاه نرسیده جیسو!

-اومم...درسته...شاید حق با توعه

نامجون مشکوک به جیسو نگاه کرد و قدمی به عقب برداشت

-منظورت چیه افسر کیم

جیسو که متوجه جدیت حرفهای نامجون با "افسر کیم" خطاب شدنش شده بود ، دست به سینه شد و با مکثی رو به نامزدش لب زد:

-چند هفته از سپردن پرونده به "وی" میگذره؟

-حدود پنج هفته! چطور؟

جیسو با ابرویی بالا رفته قدم برداشت و یک دور ، دور میز نامجون چرخید

-اون پرونده ی مجرم نمایشی لوکاس رو توی فرانسه ، به مدت چهار هفته بست نامجون...اون هم نه هر مجرمی ، مجرمی که از سمت هفده کشور دنیا تحت تعقیب بود...و حالا تو به من بگو ، این یکم مشکوک نیست؟...اینکه "وی" تو کشور خودش، جایی که زندگی میکنه و مثل کف دستش اونجا رو بلده نتونه مجرمی به اسم "کیرا" رو پیدا کنه! عجیب نیست؟

(مجرم نمایشی: مجرمی که فقط برای معروف و مشهور شدن دست به جرم های بزرگ میزنه)


نامجون با ابرویی گره خورده به میز تکیه داد و نگاهش رو حول محور کفش هاش چرخوند

-منظورت اینکه اون الان هم "کیرا" رو پیدا کرده؟

-منظورم اینکه اون کارش را بلده و اگه داره زمان میخره ، مسلما برای اهداف خودشه ، نه منفعت کیرا یا ارتش!

-پس این یعنی اونی که داره این بازی رو هدایت میکنه "وی" هستش ... اره؟

-من فقط حدس زدم...بقیش با تو !

و با دندون هاش صدای کلیک مانندی در اوارد که باعث پوزخند گوشه ی لب نامجون شد

-تو فوق العاده‌ای افسر کیم ، هر روز بیشتر از دیروز به خودم افتخار میکنم که من رو به همسری برگزیدی!

-پس بهتره تا پشیمون نشدم ، امشب شام مهمونم کنی

و بلافاصله بعد از برداشتن کیف دستی اش به سمت درب خروجی قدم برداشت و با زدن چشمکی نامجون رو در اتاق کارش تنها گذاشت

**

با سردرد شدیدی لای پلک هاش رو باز کرد و نگاهی به اطرافش که به شدت آشنا بود انداخت

به محض نیم خیز شدنش  روی تخت درب اتاقش با شدت باز شد و یونگی در چهارچوب درب نمایان شد

-دارم میرم بیرون ... اول یه فکری برای خماری‌‌ت کن بعدش پات رو از خونه بزار بیرون

یونگی گفت وهمین که خواست از اتاق خارج شه صدای اعتراض آمیز جونگکوک رو شنید

-خماری!!!؟؟؟ مگه مست بودم؟

-آه...چه توقعی دارم ازت من ... اره دیشب مست کرده بودی و معلوم نبود اگه اون رفیقت ... چی بود اسمش! ته‌یانگ ... تریانگ...

-تهیونگ!

-آه آره خودشه ... اون تو رو اوارد خونه

-من...من مست بودم!!! واقعا؟

-منم تعجب کردم که بعد از چند سال مست کردی!!!

-اوه فاک من باید بهش زنگ بزنم...

و بدون توجه به یونگی فورا به سمت موبایلش خیز برداشت

.
.
.

با شنیدن صدای موبایلش دست از نوازش موهای ماریا برداشت و دست دراز کرد تا جواب تماس بی موقعش رو بده

با دیدن شماره ی جونگکوک پوزخند نامحسوسی زد و بازوش رو از زیر سر دختر بخواب رفته برداشت

همونطور که بند ربدوشامبرش رو می‌بست ، موبایل ماریا رو از جیب کتش برداشت و با اتصال تماس از اتاق خارج شد

-نگو که تا الان خواب بودی؟

-فاک...من دیشب مست کردم

صدای خمار و خش دار جونگکوک زیادی به مزاج تهیونگ خوش اومده بود ، طوری که دوست داشت بیشتر از قبل شنوای اون صدا باشه

-اره...و بزار بهت بگم که چیشد ... من شرط رو بردم!

-فاک ... چه شرطی ؟ من چرا مست کردم ولی تو...

-منو دست کم گرفتی جونگکوک...شرط بستیم تا ببینیم ظرفیت الکل کدوممون بیشتره ... و حدس بزن چیشد؟ تو خیلی زودتر از انتظارم مست کردی!

-آه...خب...این مهم نیست...من سالهاست که اینجوری الکل نخورده بودم و ... وایسا ببینم ما سر چه چیزی شرط بستیم؟

با شیطنت ابرویی بالا انداخت و همونطورکه به کانتر تکیه میداد صدای مردونه اش رو به گوش جونگکوک رسوند

-اوه بیبی...کمر درد نداری؟

-چی!!!

صدای شوکه زده ی جونگکوک گواه از استرس و ترس بیش از حدش میداد که این موضوع به خودی خود زیادی برای تهیونگ جذاب بود

-نگو...نگو که...

-آه روی تخت خیلی خوبی جونگکوک...مخصوصا وقتی که داد میزدی "محکم تر آه محکم ترررر"...

و با ناله سعی کرد تن صداش رو مثل صدای جونگکوک کنه

-فاکککک....خفه شو...خفه شو...دروغه....داری دروغ میگی!

بی صدا به لحن پرخاشگر جونگکوک خندید و بعد از مکث کوتاه مدتی دوباره لب باز کرد:

-البته که دروغه...پسر تو واقعا باور میکنی که من توی سکس اینقدر ملایم برخورد کنم؟ اگه دیشب باهم رابطه داشتیم، الان باید دور راه رفتن رو خط میزدی!

-اوووف...حروم زاده!

جونگکوک نفسی از خاطر آسوده اش کشید و زیر لب
فحشی به تهیونگ داد که از گوش های تیز تهیونگ دور نموند

-شنیدم چی گفتی

-به تخمم! ببینم...من که دیشب کار غیر معقولی نکردم؟

-منظورت زمانیه که مست بودی؟

-خود فاکیت میدونی که منظورم چیه!

-اگه درخواست بوسه ات رو نادیده بگیرم نه ! کار خاصی نکردی!

-چی...من...

جونگکوک خواست تا حرفی بزنه که با شنیدن صدای قهقه ی تهیونگ برای بار دوم متوجه رو دست خوردنش شد

-خفه شو!

-اطاعت میشه...در ضمن قرار شد اونی که برنده شد شرط رو بگه

-و ؟

-فکر میکنم راجبش ... و بهت اطلاع میدم جونگکوکی

-فاک یو...

-اوم...باید برم...مراقب کمرت باش تا زمانی که به کارش بگیرم...

تهیونگ با شیطنت آشکار در کلامش گفت و بدون اجازه دادن به جونگکوک تماس رو قطع کرد

-خب...این کیه که باید مراقب کمرش باشه؟

با شنیدن صدای جونگین از پشت سرش ، به آرومی برگشت و نگاهی بهش انداخت

-چرا همیشه مثل روح ظاهر میشی؟

-شاید چون تمام اینها رو از شخصی به اسم "وی" یاد گرفتم

چشمی برای جونگین چرخوند و با هل دادن موبایل ماریا روی کانتر به سمت جونگین توجهش رو به خودش جلب کرد

-تمامی اطلاعاتش رو میخوام...میدونی که منظورم چیه

-البته که میدونم منظورت کد دسترسی افسر هان ماریا به اطلاعات مخفیانه پایگاهه!

-صدات رو ببر و زودتر کارت رو شروع کن

جونگین با شیطنت ابرویی بالا انداخت و همونطور که موبایل ماریا رو در جیب شلوارش جا می‌کرد به سمت درب خروجی قدم برداشت

-بگو که دختره زندست!؟

-به اندازه ی کافی برات زمان خریدم

-بهتره بگی به اندازه ی کافی اون دختره ی بیچاره رو به فاک دادی تا بتونی امروز بیهوشش نگه داری

لبخندی زد و با زدن چشمکی از دیدرس جونگین کنار رفت تا به اتاقی که ماریا در اون خواب بود راه پیدا کنه

-دقیقا...










ادامه دارد...

اسپویل پارت بعد:
- تو گی ای؟
- نه... حداقل نه تا قبل از دیدن تو... جونگکوک...
- میخوای بگی من رو هورمون هات تاثیر میزارم؟
- میخوام بگم تو زیادی فاکی به نظر میرسی و باعث
گردش خون تو پایین تنه ام میشی...

[ووت و کامنت بزارید حتما تا انگیزه بگیرم]

𝑴𝒚 𝑵𝒂𝒎𝒆 𝑰𝒔 𝑲𝒊𝒓𝒂Where stories live. Discover now