۱۲۴)راه حل پیچیده

266 34 21
                                    


د.ا.ن سوم‌ شخص:
دراکو با عصبانیت وارد اتاق شد و فریاد کشید:
-مردیکه احمق معلوم نیست دارو رو کجا گذاشته!
کریستال که تازه از جست و جوی ناموفقش برگشته بود تا کنار هیزل بمونه،دستاشو دور بازوی دراکو حلقه کرد و گفت:
-عزیزم،حتما توی گاو صندوقه،بزار خودش بیاد و‌ خودش تزریق کنه ما ممکنه خرابکاری کنیم
هیزل به ساعت نگاه کرد و متوجه‌ غیبت پنج‌ ساعته زین شد،سرشو رو روی زانوهاش گذاشت و گفت:
+دراکو بیخیال مشکلی نیست،این لعنتی دردناکه ولی باعث نمیشه بمیرم
دراکو دندون قروچه ای کرد و گفت:
-آره ولی تا موقعی که آزمایشی روت انجام نشه و خونِت رو‌ نگیرن و واقعا لازمه یاداوری کنم دنبال شماهان!؟
هیزل به لحن خشن دراکو اعتنایی نکرد و با خونسردی گفت:
+خوب یادمه ولی اونا فکر میکنن که من مردم پس کسی که باید مراقب باشه زینه نه من!
بعدِ مکثی دوباره به ساعت نگاه کرد و با عصبانیت ادامه داد:
+اما معلوم نیست کدوم قبرستونی رفته!
با شنیدن زنگ موبایلش با سرعت و به امید شنیدن صدای زین از روی تخت بلند شد و سمت موبایلش که مدت ها بود بهش دست نزده بود رفت اما اسمی رو روی صفحه دید که اصلا انتظارشو نداشت!
-زینه؟
به دراکو نگاه کرد و گفت:
+نه آپریله،دوستم تو...محل کارِ قبلیم
از کلمه استریپ کلاب استفاده نکرد چون حوصله توضیح نداشت و بعد صاف کردم گلوش ادامه داد:
+بله؟
-اوم...سلام هیزل
هیزل با شنیدن صدای اپریل لبخند کمرنگی زد و گفت:
+سلام عزیزم،خوبی؟
اون با اینکه حالش خوب نبود ولی سعی کرد با‌ ادب باشه ولی لحن آپریل خیلی هم‌ دوستانه نبود،انگار حسابی‌ نگران بود!
-مهم نیست راستش...یادته چند ماه پیش تو تابستون اینجا اومدی و‌ مست کردی و بعد یه پسره اومد کمکت!؟
از لحن جدی آپریل دلش لرزید و فهمید مربوط به زینه پس فقط گفت:
+چیزی شده؟
-اون پسره الان اینجاست...و‌ فکر کنم به‌ کمکت نیاز داره!
دست های هیزل به سرعت عرق کرد و ضربان قلبش بالا رفت،سمت کمد رفت و درحالی که با یه دستش پالتوش رو‌ میپوشید،گفت:
+اوه‌ لعنتی،مست کرده؟
سکوت طولانی که شنید باعث شد هیزل سرجاش بمونه و به ادا و اشاره های دراکو و کریستال با یه هیس جواب داد!
-خب مطمئن نیستم ولی از حال رفته!
خب مطمئنا فقط مست کرده...
هیزل توی دلش‌ تکرار کرد تا همچین چیزی رو باور کنه ولی ته دلش حس بدتری‌ داشت!
+من الان میام اونجا
به‌محض اینکه قطع کرد،دراکو سریع گفت:
-چیشده؟مست کرده؟اصلا کجاست؟
کیف‌ پول و موبایلش رو توی جیب بزرگ پالتوش گذاشت و گفت:
+آره مست کرده،میرم بیارمش
کریستال با نگرانی گفت:
-بزار دراکو هم باهات بیاد
دراکو پوزخندی از روی تمسخر زد و گفت:
-بزاره؟معلومه که باهاش میرم
هیزل با گرفتن بازوی دراکو جلوشو‌ برای آماده شدن گرفت و گفت:
+لطفا بزار خودم برم میخوام‌ باهاش تنها باشم
دراکو برای اعتراض کردن دهنش رو باز‌ کرد ولی قبلش هیزل اقدام به حرف زدن کرد:
+لطفا...ساعت یازده شبه غیرممکنه کسی متوجم بشه با ماشین تو هم میرم و اتفاقی نمیوفته...باشه؟
دراکو چشماش رو چرخوند و گفت:
-لعنتی باشه ولی زود برگرد و هروقت زنگ زدم جوا‌ب بده
***
با قدم های بلند وارد محل کار قبلیش شد و با دقت به اطراف نگاه کرد تا آپریل رو پیدا کنه و به‌ محض برداشتن اولین قدم دستی روی شونش حس کرد.
برگشت و با دیدن آپریل بدون مقدمه گفت:
+اون...اون کجاست؟
آپریل تک‌ خنده ای کرد و گفت:
-واو دختر آروم اون خوبه تازه بهوش اومد...تو خوبی؟
هیزل دستش رو‌ روی قلبش گذاشت و نفسش رو بیرون داد و گفت:
+الان‌ بهترم
آپریل به استیج نگاه کرد و گفت:
-من دیگه باید برم تو هم برو پیشش توی اتاق‌ منه
هیزل سرش رو تکون داد و به کمک پله ها سمت طبقه پایین و اتاق مورد نظرش رفت.
زین با صدای باز شدن در سرش رو با بی حالی سمتش گرفت و بالاخره با دیدن هیزل تونست لبخندی بزنه.
هیزل کنار مبلی که زین روش دراز‌ کشیده بود با اینکه حتی سایزش نبود،نشست و با اخم گفت:
+با خودت چیکار‌ کردی؟
زین لبش رو با زبونش تر کرد تا بتونه راحت تر حرف بزنه ولی وقتی چشم های هیزل به محض لمس کرد صورتش درشت شدن از اینکار پشیمون شد.
+خدایا داری تو تب میسوزی!
زین صورتش رو کج کرد تا دست‌هیزل از روش کنار بره و بعد با اخم گفت:
-پس مریض شدم
با گفتن اون کلمه دوباره قضیه رافائل و اون‌ سرنگ یادش اومد و هر لحظه بیشتر مطمئن میشد که حال بدش به اون ربط داره!
+همیشه وقتی مریض میشی غش میکنی؟
زین حتی نیاز به فکر نداشت چون‌ میدونست تاحالا تو عمرش غش نکرده!
-نه...
هیزل هوفی کشید و دست زین رو گرفت تا بتونه بلندش کنه.
+یالا بلند شو بریم خونه تا بهت یه قرصی چیزی بدم
زین سرش رو تکون داد ولی خوب میدونست قرص راه حلش نیست و قرارع پیچیده تر از این حرفا باشه!

----------------
غیرت دراکو فقط :)
زین رفتارش خوب شد...نه؟
به نظرتون تبش‌ بخاطر چیه؟
با‌ هیزل خوب میشه؟چون باهم یکم سر سنگین‌بودن 😂

BadlandsWhere stories live. Discover now