▪The End▪

2.9K 273 133
                                    


بالاخره، داستان ویلیام و ادوارد هم تموم شد...

حدود سه ماه بعد از پابلیش کردن اولین داستانم، تصمیم به شروع دومین داستانم گرفتم.

چیزی که ایده ش برای ماه ها توی ذهنم بود.

عاشقانه ای سلطنتی از لری...با اسم های ادوارد و ویلیام...

اوایل بهار امسال شروع به نوشتنش کردم، درحالی که داستان اولم تازه جا افتاده بود و نوشتن این کتاب هم برام سخت بود...نوع نوشتارشون تفاوت زیادی باهم داشت و این، نوشتن همزمانشون رو سخت کرده بود.

داستان دو بار پاک شد،اما علاقه ی زیادی که به شخصیت های داستان و  موضوع داشتم، و البته عزیزای دلی که به داستانم لطف داشتن، باعث شد برای سومین بار شروعش کنم...

حالا بابت تموم شدنش، دقیقا نمیدونم چه احساسی دارم.
حدود یک سال زمان صرفش کردم و یقینا قراره دلتنگش بشم،اما خوشحالم که بالاخره تموم شد و به سرانجامی که باید میرسید، رسید...

نوشتن این پارت سخت بود، آخراش واقعا گریه م گرفته بود...یکم زیادی احساساتی ام انگار!

ممنونم که با وجود هر مشکلی که برای این داستان پیش اومد، تا انتها همراه من بودید...

ممنون که وقت گذاشتید و امیدوارم از خوندنش لذت برده باشید.

'پانزدهم اسفند یک هزار و سیصد و نود و هفت'

💙💚

🌻🍃
:')♡~gisu




King Of My Heart~L.S[Completed]Where stories live. Discover now