▪Twelfth▪

1.8K 355 110
                                    





از اتاق خارج شد و با همان حال آشفته؛به سمت دربی که درست چند قدم با اون فاصله داشت حرکت کرد.

درب اتاقش رو با شدت باز کرد و بعد از ورود، اون رو محکم به چهارچوب کوبید.

درب با صدای بلندی بسته شد و ویلیام با تشویشی که میان ذهنش برپا شده بود؛شروع به قدم برداشتن های تند در طول اتاق کرد.

دست هاش رو میان موهاش فرو کرده بود و نفس های تندی میکشید.

قرار بر این بود که احساساتش رو بروز نده،نمیتونست باعثِ این باشه که پسری که تنها هجده بهار از زندگیش رو پشت سر گذاشته بود؛پا به دردسری به این عظمت بگذاره،اون هم پسری مانند ادوارد...پسری که مثل پروانه ها زیبا و ظریف بود و انگار بال های لطیف و شکننده‌ش به چشم دیده نمیشدند...

کف دست هاش رو،روی چشمانش گذاشت و سعی کرد نفس های عمیقی بکشه و به خودش مسلط شه.

باید از اتاق خارج میشد و اموزش دادن به ادوارد رو شروع میکرد...

به سختی به خودش مسلط شد و با قدم های اهسته به سمت اتاق ادوارد قدم برداشت.

مقابل درب ایستاد و دست راستش برای ضربه زدن به درب بالا رفت،اما با باز شدنِ درب دستش برای ثانیه هایی بلاتکلیف روی هوا ماند و بعد اون رو پایین اورد و کنار پهلوش قرار داد.

"آ...آماده شدی؟!خب...میتونیم بریم"

ادوارد سرش رو تکان داد و تایید کرد.
بعد از خروج ویلیام از اتاق؛برای دقایقی بی هیچ حرکتی سر جاش میخکوب شده بود.

حس لمس های ویلیام خوشایند بود و ادوارد برای اولین بار چنین احساسی رو تجربه میکرد.

لحظاتی بعد،از افکارش فاصله گرفته بود و مشغول به تن کردنِ لباس های مخصوص سوارکاریش شده بود.

ویلیام بی اراده نگاهی به سراپای ادوارد انداخت.
لباس آبی تیره ای که به تن داشت؛تضاد زیبایی رو با رنگ زمردی چشم هاش ایجاد کرده بود.

با قدم هایی در کنار هم؛و بدون هیچ صحبت اضافه ای به سمت میانه ی سالن حرکت کردند و با عبور از پله‌های شفاف و صیقل خورده ی مقابلشون،وارد تالار فرعی کاخ شدند.

چارلز که دقایقی طولانی،به انتظار شاهزادگان در انتهای پله‌ها ایستاده بود؛با دیدنِ اون دو،به سمت اونها قدم برداشت و با احترام تعظیم کرد.

"اسب ها رو اماده کردی!؟"

ویلیام پرسید و چارلز به چهره ی ناآرام اون نگاه کوتاهی انداخت.

"بله سرورم"

ویلیام از گفتن حرف دیگه ای؛امتناع کرد و با قدم هایی آهسته به سمت درب خروجی سالن قدم برداشت؛و ادوارد درست در کنار اون راه میرفت و ویلیام رو همراهی میکرد.

King Of My Heart~L.S[Completed]Onde as histórias ganham vida. Descobre agora