کوکمسخ تیله های طلاییش شدم ...
+ سلام عشقمچقدر خوشگل شده بود ... نمیتونستم ازش چشم بردارم ...
از اون موهای دوباره مشکی رنگ دلبرش که فرشون کرده بود ... یا از اون چشمای وحشی قشنگش که داشت طلایی میدرخشید و بیشتر از قبل اسیرم کرده بود ... یا اون لبای قشنگ سرخش که واسم میخندید
مستقیم تو چشام زل زده بود و با اون لبخند قشنگ مستطیلی میخکوبم کرده بود
با قهوه ای شدن دوباره چشاش بالاخره به خودم اومدم و به زور زبون باز کردم
- ت.ته.تهیونگ؟ساختگی اخم کرد و گفت
+ پس توقع داشتی کی باشه؟ ... راستی ... وایسا ببینم ... تو الان به من گفتی گورمو گم کنم؟هنوز باورم نمیشد که خوشبختیم تکمیل شده بود و هر چیزی که تهیونگ رو آزار میداد حالا دیگه از بین رفته بود... خشکم زده بود ...
- د.دارم ... خ.خواب میبینم؟سمتم اومد و دستش رو روی گونم نشوند و گفت
+ نه عشقم ... بیدار بیداری .... ببخش ترسوندمتنگام مشتاق رو صورتش میچرخید
- آخه... چ.چجوری؟ ...خودش رو بهم چسبوند و گفت
+ دیدن این قیافت و حس خوبت ... ارزشش رو داشت که واسش بجنگملبام آروم آروم به لبخند باز شد و با پیچوندن دستام دور کمرش سرم رو تو گردنش مخفی کردم ... با تمام وجودم عطر تنشو بو کشیدم ... من احمق حتی حواسم به این رایحهی آشنایی که خیلی وقت بود دلم رو برده بود هم نبود ...
أنت تقرأ
You're mine | تو مال منی
المستذئب•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...