هوسوک
موتورم رو خاموش کردم و پیاده شدم و کلاهم رو در اوردم
سمت باشگاه رفتم و در رو باز کردم دیدم نامجون با رکابی که از شدت عرق به تنش چسبیده بود مشغول مشت زدن به کیسه بوکس بوداومدم صداش کنم که با مشتی که به کیسه بوکس زد کیسه پاره شد و همه محتویات کیسه بوکس روی زمین خالی شد
به وضوح پشمام ریخت ... ترجیح دادم بی صدا فرار کنم که با نفس نفس گفت ...
+ دیدمت .... هوسوک ... فرار نکناسترسی خندیدم و گفتم
- نه بابا فرار چی؟ ... خ ... خواستم در رو ببندمدر رو بستم و سمتش رفتم و با خنده گفتم
- هی اون کیسه بوکس مورد علاقم بودااز گوشه چشم نگام کرد و گفت
+خیلی مشکل داری خودت بیا جاشدستامو بردم بالا و گفتم
- نه نه دستت درد نکنه ...سمت یخچال رفت و یه بطری آب در آورد ... یه مقدارش رو خورد و بقیش رو روی سرش خالی کرد
نگران گفتم
- هی پسر چته؟چشاش رو بست و گفت
+ دلم میخواد یکی بزنه دهنم رو سرویس کنه
زدم کانال کصخل بازی و گفتم
- با کمال میلبا سرش به یه جایی اشاره کرد و گفت
+پس دستکشارو بپوش
پشمام ریخت
- هییی ... من یه چرتی گفتم حالا
+دست به مهره حرکته هوسوک شی ... بپوش بیا
سمت دستکشایی که رو زمین بود رفتم و نشستم که برشون دارمهمونجور که روی پاهام نشسته بودم گفتم
-نمیخوای بگی چی شده؟
به دیوار تکیه داد و روی زمین نشست ... دستش رو سمتم گرفت و گفت ...
+ بیا... بگیرش خودت ببین چی شدهبلند شدم و سمتش رفتم ... کنارش نشستم و گفتم ...
- اگه میخواستم خودم ببینم تا حالا انجامش داده بودم ... میخوام خودت بگیدستش رو توی موهاش برد بهم ریختشون و گفت
+ من ... فقط خسته شدم ... از جنگیدن واسه کسی که نمیخواد با من باشه ... انگار به جای اینکه براش بجنگم دارم باهاش می جنگم ... من آدم جنگید برای کسی که خودش نمیخواد با من باشه نیستملبخند زدم و گفتم
- تاحالا به هشتاد سالگیت فکر کردی نامی ؟
+ نه ... چطور؟
- بهش فکر کن ... فکر کن هشتاد سالت شده جین کنارت نیست ... اونم چرا ... چون ترسیدی بجنگی ...
VOUS LISEZ
You're mine | تو مال منی
Loup-garou•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...