پارت پنجاه و شش . خرگوش کوچولو

1.9K 323 117
                                    

لازمه بگم سیرم تو کیبیل (همون کیرم تو سیبیل خودمون) نت یا خودتون میدونید؟🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

دو پارت گذاشتم امشب😌

___________________________________

جونگ کوک

توی خونه بودم .... روی مبل نشسته بودم و با استرس پام رو تکون می دادم ... نمی تونستم ... نمی تونستم به نتیجه برسم ... هزار جور سناریوی مختلف رو تو سرم بررسی کرده بودم تا رفتن ته رو درک کنم ...

ولی همشون با تکرار جمله تهیونگ اینجور آدمی نیست به بن بست میخورد ...

صدای باز شدن در اومد .... از بس بین من و یونگی سکوت حاکم بود و جفتمون بی روح تر از همیشه بودیم که تمام حالتاش رو از روی صدای پاش می فهمیدم

با نزدیک و قطع شدن صدای پاش بهش نگاه کردم ... با اخم به گوشیش نگاه می کرد ...

نگران گفتم
- چی شده هیونگ؟

فکش رو عقب جلو کردو گفت
× یه چیزی مشکوکه

تکیم رو از مبل گرفتم و گفتم
- راجب؟

نگام کرد و گفت
× مین کی مهمونی گرفته ... همتون رو هم دعوت کرده ... هم تو ... هم نامجون و جین

خواستم چیزی بگم که گفت
× مهمونی تو عمارت شماست

اخمام رو تو هم کشیدم و گفتم
- وات دا فاک؟ این یارو چیزی میکشه؟ ... توقع داره با پای خودمون بریم تو گودال مرگ؟

سرش رو به دو طرف تکون داد و گفت
× نه ... اتفاقا این مهمونی کاملا بی خطره ...

- چرا؟

× اون کله گنده های همه پک ها رو دعوت کرده ... میخواد حکومتش رو ثابت کنه ... جلو اون همه ادم بهت آسیب نمی زنه ...

پوزخند زدم و عصبی گفتم
- اشغال میخواد جلو خودم رو خون خانوادم جشن بگیره ...

گفتم
- نامجون میخواد چیکار کنه؟

× خودش میاد ... اما گفت رو جین ریسک نمیکنه.... نمیارتش

پوزخند زدم و گفتم
- اره ... اون فقط رو تهیونگ ریسک میکنه

کلافه از روی کاناپه بلند شدم و سمت ایوون رفتم ... به نرده تکیه دادم... صدای یونگی رو شنیدم
× میخوای بری؟

سرم رو تکون دادم و گفتم
- اره ... شاید اینجوری خبری از ته پیدا کنم

کنارم اوند و مثل من به نرده تکیه داد
× مگه جدا نشدید ... چرا بی خیالش نمیشی؟

خندیدم و گفتم
- کسی داره از دل کندن میگه که ده سال به یه بی معرفت دل بسته بوده

خندید و گفت
× حالا یه چیزی از گذشته من فهمیدیا ‌‌‌... هی پتکش کن بکوب تو سر من ... باشه؟

You're mine | تو مال منیWhere stories live. Discover now