چند روز بعد
جونگ کوکدستام رو دور بدن خونیش پیچیدم و تو بغلم کشیدمش ... بهت زده دستم رو روی خونریزیش فشار دادم و گفتم
- نه نه نه ... ن.نباید بمیریخواست حرف بزنه که سرفه خونیش مانع شد ... دستم رو که روی زخمش بود و گرفت و بریده بریده گفت
+ ع.عیبی ن.ند.نداره ... ا.اروم... باشسرم رو به دو طرف تکون دادم و گفتم
- نه نه نه نه ... نباید اینجوری ولم کنی+ م منو ... ب...بخش کوکی ...
دست خونیش رو روی گونم گذاشت و گفت
+ د...دوست دارمو بعد این دستش بود که بی جون روی زمین افتاد
.
راوی
با نفس نفس از خواب پرید و ترسیده دور و برش رو نگاه کرد ... با دیدن جای خالی تهیونگ کنارش وحشت زده از جاش بلند شد
- تهیونگ؟ ... تهیونگ؟انقدر هول شده بود که چند بار نزدیک بود زمین بخوره ... سریع از اتاق بیرون رفت و سمت اتاق تهیونگ رفت
از نفس نفساش دهنش خشک شده بود قلبش تو دهنش میزد ... در اتاقش رو یه ضرب باز کرد و رفت تو
تهیونگ که داشت لباسش رو عوض میکرد که بره بخوابه وحشت زده نگاش کرد و گفت
+ چی شده کو....حرفش با کشیده شدن تو بغل کوک نصفه موند .... کوک از ترس انقدر محکم به خودش فشارش میداد که تهیونگ با درد گفت
+ ای ... کوک ... دردم گرفتکوک با شنیدن اعتراضش ازش جدا شد ... بازو هاش رو تو دستش گرفت و مشغول بررسی تنش شد ... پیرهنش رو بالا زد و جاییش رو که تو اون خواب کذایی خون ریزی داشت رو بررسی کرد
بعد ندیدن اثری از زخم تازه نفساش آروم گرفت ... و روی تخت نشست
.
تهیونگ
گیج به رفتار کوک نگاه میکردم... چش شده بود؟
سمتش رفتم و گفتم+ هی ... چی شده کوک؟
بهم نگاه کرد دستش رو دور کمرم پیچیدو سرش رو به سینم چسبوند ...
- هیچی ... یه خواب بد بود ...
YOU ARE READING
You're mine | تو مال منی
Werewolf•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...