"حمله ها"

722 85 7
                                    

صدای آلارم تهیونگ رو از خوابش بیدار کرد

سریع از تخت پرید لامپ رو روشن کرد میخواست هرچی زودتر اون صدای مضخرفو قطع کنه، نور قرمزی همچنان دیوارای اتاقشو گرفته بود، صدای الارم هنوزم میومد

به سمت در رفت ولی قبل اینکه بهش برسه در بزور باز شد

"تهیونگ!"

جونگکوک داد زد، با دستاش گوشاشو گرفته بود.

"جونگکوک؟ چیشده؟"

ته در حالیکه گوشاشو میمالوند پرسید

"باید از اینجا بریم!بیا!"
جونگکوک داد زد دوید تا پسر کوچیکترو بگیره و به سمت بیرون بکشونتش. ناگهان، همه چیز بهم ریخته بود، خدمتکارا میدویدن، بقیه گناها رو دیدن که با سرعت به سمت بیرون میدویدن، حالا کل وجود تهیونگ بیدار شده بود

میخواست از جونگکوک دوباره بپرسه ولی میدونست بخاطر شلوغی صداشو نمیشنوه هر دو پسر به سمت ورودی رفتن. جونگکوک هنوز دستاشو گرفته بود، انگار فراموش کرده بود باید علاقشو به تهیونگ از چشم بقیه مخفی کنه تهیونگ جونگکوک رو کشید کنار، با نگاه سوال وارش بهش نگاه کرد

یک نگاه به دستاشون یک نگاه به بقیه گناها کرد، اما جونگکوک هنوز متوجه نشده بود. خیلی سریع جونگکوک دستاشو کشید و بهش نگاه کرد فقط کشیدش جلوتر تا سریع بره بیرون

ناراحتی وجود تهیونگ رو با جدا شدن از جونگکوک گرفت اما میدونست وقت سروکله زدن با همچین چیزی نیست. همونطور که میدوید، دید سربازا به سمت مخالفشون میرفتن. بهمون حمله شده؟تهیونگ با ترس فکر کرد

بالاخره همه بیرون بودن، نگهبانا همه اطرافشون بودن دیوارایی اطرافشونو گرفته بود، چشای تهیونگ قیافه اشنایی رو دید و به سمتشون رفت، چشای جیمین بهشون خیره بود ولی کاری نکرد، لز وقتی تهیونگ گناه شده بود جیمین ازش متنفر بود، یک چون اون لاست بود، گناهی که الوده به زیبایی بود. دو چون pride انتخابش کرده بود. سه چون ادم خوبی بود برخلاف خودش

حسودیش میشد، اما در زمان حضور تهیونگ جیمین متوجه شد که خود تهیونگ متوجه اینجور چیزا نیست. تهیونگ هیچ ایده ای نداشت چقدر زیبا بود، یا مهربون یا به بقیه اهمیت میداد. چون همش از قلبش میومد و فروتنیش باعث رد کردن این تعریف ها میشد. جیمین به کسی که بدون خواسته ای کاری میکرد اعتماد نداشت. باعث تعجبش میشد اما خب با دیدن رفتار بقیه کنار اومد
دیگه حسود نبود، انگیزه گرفته بود جیمین حالا با اینکه تهیونگ دستاشو گرفته بود راحت بود، صدای الارم حالا کمتر شده بود، pride به سمت نگهبانا رفت، تهیونگ به سمت هوسوک که کنار یونگی بود

"چیشده؟" اروم پرسید، امیدوار بود هیونگاش جوابی که جونگکوک نگفت رو داشته باشن "بهمون حمله شده" نامجون گفت درحالیکه خشم چشاشو گرفته بود. چشای تهیونگ رو چهره بقیه دنبال تایید حرفش بود. "این اتفاق قبلا هم افتاده نترس، فقط یک مشت شورشین" یونگی اروم گفت درحالیکه پشت دست هوسوک رو نوازش میکرد. تهیونگ سری تکون داد و دستای جیمین رو ول کرد "جامون امنه؟" امیدوارانه پرسید

The End |tk|Where stories live. Discover now