"جور شدن"

1.4K 173 21
                                    

یادش رفت یکی دیگه هم توی اتاق وجود داره که توی حموم قفل شده.

"تهیونگ؟"

---------------------------------------

لبخند مستطیلی تهیونگ وقتی تالارهای زرق و برق دار عمارت رو طی میکرد، مثل یک نمایش کامل بود، تلاش میکرد تا به کاپل متضاد هم، هوسوک و یونگی برسه.

"آرههههه"

پسر بلوند گفت وقتی بالاخره تونست شونه اون دو نفرو بگیره و خودشو بالا بکشه .

"ته ته، من خیلیی هیجان زده‌ام الان شما چی"

هوبی لبخند بزرگی زد، اون برای هر برنامه ای هیجان داشت

یونگی با خستگی گفت:

"سوکی حقیقتا من درباره کاری که میخوای کنی میترسم"
ته به اسم مستعارش خندید

"سوکی؟"

چشمای یونگی باز شد و برای اولین بار تهیونگ رنگ عمیق قهوه‌ای رو روی گونه هاش دید

"اووو یونگیییی تو خجالت کشیدی"

لبخند توی کل چهره ش پیدا بود و شونه پسر بزرگترو به ارومی فشار داد

"ببندش"

اسلاف به ارومی گف، سرشو پایین انداخت و از تماس چشمی دوری میکرد، گوشه های دهان تهیونگ از دیدن جوری که این دو نفر همو دست مینداختن رفت بالا.

اما چیزی روی دلش سنگینی کرده بود و احساس می کرد باید بپرسه.

"اوم، این ممکنه عجیب به نظر برسه، اما شما دو نفر واقعاً به هم نزدیک هستین، نه؟"

مطمئن نبود که منظورش رو درست بیان کرده. هیونگش با ابروهای بالا رفته سمتش چرخید. لبخند هاش در حالی که پاسخ می داد، از بین نمی رفت

"آه، تو سریع گرفتی."

در حالی که دیگری چشماش رو می چرخوند، می خندید. تهیونگ ابروشو بالا برد

"آره، خیلی صمیمی بودیم. ما عاشق هم هستیم."

هوسوک با تکان دادن سرش تایید کرد، مدام به رنگ تیره‌تر نزدیک به رنگ قرمز تبدیل میشد.

"-چی؟!"

ته فریاد زد، صداش توی سالن ها پیچید. او می دونست که اونها به هم نزدیک هستند، اما واقعاً انتظار چنین چیزی رو نداشت. هر چند منطقی بود. لبخند هوسوک در حالت نگرانی محو شد و یونگی دستی رو روی شونه اش گذاشت.

"تو مشکلی داری با-"

پسر بزرگتر قبل اینکه تهیونگ وسط حرفش بپره شروع کرد.

"این خیلی قشنگه"

صدای تهیونگ وقتی چشاش رو کنجکاوانه میچرخوند، بالا رفت. یونگی یخ کرد و سرفه آرومی کرد، چرخید. هوسوک با دیدنش زد زیر خنده.

The End |tk|Where stories live. Discover now