"ترک خورده"

2K 309 51
                                    


تهیونگ همچنان به پراید خیره بود و با افکارش دست و پنجه نرم می‌کرد.

پسر کوتاه تر گفت:

"در تعجبم چرا هیچکس تاحالا جوابتو نداده"

اروم انگشت شکستشو بهش کشید.
پراید به پسر نگاهی کرد، چیزی که هیچوقت تهیونگ ازش ندیده بود، غم...

یک ثانیه فقط طول کشید ولی تهیونگ دید، احساس همدردی رو تو چشمای پراید دید.
وقتی هنوز بهم نگاه می‌کردن سردرگمی توی چشمای ته پیدا بود.

"فقط برو"

پراید با چهره ای ناامید گفت درحالی که صداش اروم تر و نرم تر از چهره ش بود.

منتظر ریاکشن تهیونگ بود و چهره ش رو برای گرفتن احساسی جستجو میکرد. آهی کشید.

"برو"
اینبار با خشم گفت و جدی تر ایستاد.

تهیونگ لب هاش رو از خشم بهم فشرد، از کنار بازوش رد شد، میخواست بیشتر زیر سوال ببرتش. اما اون چیزی نگفت و ته بهونه ای نداشت. فقط چرخید و رفت.

شانه های پراید پایین اومدن، اروم به سمت آینه رفت و پیشانی خودشو به آینه تکیه داد و نگاهی به بازتاب خودش کرد.

انگار میخواست داخل ذهنشو ببینه تا احساسشو بفهمه ، اروم با صدایی که واسه خودشم غیر قابل تشخیص بود با خودش زمزمه کرد:

"چه مرگته جونگکوک؟"

ریختن یک قطره اشک رو توی آینه دید، بعدش یکی دیگه، یک قطره دیگه و ... شونه هاش میلرزید دستاشو برای نگه داشتن خودش به آینه تکیه داد. حالا اشکاش کل صورتش رو گرفته بود.

"چته؟"

دوباره خودشو زیر سوال برد، زانوهاش خسته شد و روی زمین افتاد

" لعنتی جونگکوک چرا گریه میکنی؟ چرا....گریه میکنی...چرا ..اون انقدر روت تاثیر میذاره "

با صدای ارومی میگفت درحالی که توی ذهنش هزارتا فکر متفاوت درحال حرکت بود .

ابروهاشو محکم بهم نزدیک شده بود . گفتن اینکه جونگکوک غرق شده کمترین توصیف درمقابل حقیقت ماجرا بود.

احساساتش مثل امواجی که به صخره ها میخورن به جمجه ش میخورد و هربار بیشتر سقوط میکرد.

با سر دردی که به همراهش می اورد هربار شروع رو سخت تر میکرد.

اشکاش اهسته تر شده بود با استینش باقی مونده اشکاشو پاک کرد، خودشو جمع و جور کرد و به صندلی رسوند.

نفس عمیقی کشید و سرشو قبل فریاد زدن از روی درد به عقب برد. به مدت چند دقیقه خشکش زده بود. تلاش میکرد فکراشو دور کنه

"چرا اون انقدر رو مخه؟ سروکله زدن با بقیه که خیلی راحته، شاید کاملا دوست نباشی ولی حداقل انگشتاشونو نمیشکنی

The End |tk|Where stories live. Discover now