"قوانین"

2.4K 344 100
                                    


"من چه غلطی میکنم اینجا؟"
تهیونگ اروم غر زد و متوجه نشد ک صداش توی اتاق میپیچه.

"این چی بود تهیونگا؟"
هوسوک سرشو به سمت گوشه اتاق چرخوند، سطل پر از یخی دستش بود و با ابهام و تعجب ابروشو به بالا داد.

"اه چیزی نیست هوبی، نگران نباش فقد گونه م هنوز درد میکنه" لاست سریع گفت، به هیج عنوان نمیخواست خودشو ضعیف نشون بده اونم جلو ادمای به این قدرتمندی و ترجیح میداد نفهمن ک اون الان درواقع ترسیده.

گرید نزدیک تهیونگ شد و حوله طرحدار زیبایی رو روی تخت گذاشت.

پسر کوچیکتر اروم حرکتای هیونگشو نگاه میکرد ک چطور چندتا یخ رو توی حوله گذاشت و بعد حوله رودورش پیچوند.

انتهاشو بست و به دست تهیونگی ک با دقت نگاش میکرد داد.

تهیونگ بسته یخ رو روی گونه ی دردناکش گذاشت، و با ارتباط پارچه خنک با پوستش اهی کشید.

" میدونم سخته"

تهیونگ همونطور ک سعی میکرد منظورش رو بفهمه پلکی زد.

به هوسوکی ک به طرز سافتی که البته بیشتر ناراحت به نظر میومد،به پاهای خودش خیره شده بود نگاه کرد.

" میفهمم، ی گناه بودن در ی تضاد بودنه، انتظارات بالا، قدرتای وحشتناک، جنگ ها و گناهای ترسناک دیگه.." 
هوسوک بدون مکث و گرفتن نگاهش از دستای بهم‌گره خورده ش گفت.

" من...من درواقع به عنوان گرید انتخاب شدم و برعکس بقیه از خاندان گناها نبودم" پسر بزرگتر به ارومی اعتراف کرد.

تهیونگ برای یک لحظه شوکه شد، هوسوک میگف انتخاب شده ولی اون مطمعن بود ک مراسمی برای انتخابیش برگذار نشده.

" میدونم داری به چی فکر میکنی" هوسوک خنده ارومی کرد.

" مراسمی درکار نبود، گناها منو انتخاب نکردن، به دست چیزای بالاتر انتخاب شدم"  چهره گرید برای ی لحظه تاریک شد.

" چیزای بالاتر؟"  تهیونگ نامطمعن از منظور هوسوک پرسید.

"من ی کار وحشتناک کردم، نمیخوام درباره ش حرف بزنم ولی انگار دقیقا تایمش با مردن گرید قبلی یکی بوده و کار من به اندازه کافی به عنوان گرید بعدی خوب بوده ک بلافاصله انتخاب شدم، نمیدونم چیشد ک یهو به خودم اومدم اینجام و پراید داره توی چشام نگا میکنه و میگ تو گرید جدیدی" هوسوک توی خاطراتش دست و پا میزد و سعی میکرد منظورشو برسونه، و گذشتشو از یاد ببره.

" من به شدت میترسیدم، نمیخواستم ی گناه باشم، میدونستم کاری ک کردم افتضاح بوده ولی اون دلیل بر شخصیت من نمیشد و یهواینجا گیر کردم با شخصیتی ک مجبور به تقلید بودم"

تهیونگ ناگهان دستشو بلند کرد و روی شونه پسر بزرگتر ک سریع پلک میزد تا اشکاش نریزه، گذاشت.

The End |tk|Where stories live. Discover now