کیلر!!

188 56 0
                                    

-میگم هردفعه برام ساک می زنی؟!

ییبو با اون لباس فرم دبیرستانش شبیه بچه ای شده بود که از پدرش قول شهربازی می گرفت!..
البته این خواسته زیادی کثیف بود

-معلومه که نه!!
-بهت خوش نگذشت؟!...بعدا کاندوم میوه ای..

وقتی رد شدن همسایه اش را دید سریع دهن ییبو را گرفت تا شرم زده اش نکند

-این حرف هارو بزار بعدا!..الان به درسات برس!

همین هارا گوش زد کرد و با ماشین در بیشترین سرعت ممکن غیب شد

-مشکلی نیست خجالتی بودنش رو دوست دارم:)

به جای راه همیشگی اش به مدرسه به سمت موتورش رفت و راه باشگاهش را در پیش گرفت

-خواسته هات دارن زیاد میشند و حق الزحمه ات هنوز همونقدره!

کویین سرش غر زد و چیزی را که خواسته بود را در دستش گذاشت

قبل عقب کشیدن دستش اورا نگه داشت و از بالای صندلی به او زل زد

-حواست هست که داری چه بازی ای رو شروع می کنی؟!

-میدونم دارم چیکار می کنم...
بی تفاوت گفت و دستش را کشید اما کویین ولش نکرد

-از اون بچه سوسول پرسیدی میخواد اینکار رو کنه یا نه؟!
-لازم به پرسیدن نیست اون زیادی محتاطه و من خودم باید دست به کار بشم!

-این اصلا به تو مربوط نیست که میخوای اعلان جنگ بدی!!..حداقل یک طعمه ی راحت رو برای شروع انتخاب کن!!

-نه دیگه برای اولین بار استراتژی ام رو نفهمیدی!!..من به بزرگتره حمله میکنم تا بهش نشون بدم هر عملی یک عکس العملی داره و ترس قرار نیست مانع تلافی مون بشه!...اون کوچیک ها تا وقتی بترسند خاموش میمونند!

این بار دستش را آزاد کرد و با قدم هایی با اراده اون مکان نیمه تاریک را پشت سر گذاشت

-واو...جسارت احمقانه هم کار دستت میده وانگ!

****

چوب گلف پدرش را که ساخت دست بود برداشت و سر تا پایینش را لمس کرد

-من چی گفته بودم...
-آتیش بازی با بوی خون...

فان روی زانوهاش درخواست بانوی خود را داد زد و قبل پایان جمله اش پوب گلف پشت اورا هدف گرفت

-چوب خوبیه که نشکست!...خب بگو تو چیکار کردی؟!

بقیه ی افراد فان با قدم های لرزان و سر های پایین نظاره گر تنبیه رییس شان بودند

-من اشتب..
ضربه ی دیگری به پشتش عصابت کرد و چندین ضربه پیاپی اورا بر زمین انداخت

-اشتباه؟!...میدونی چقدر از این کلمه بیزارممم!!

-ببخشید قر..
ضربه های متعدد بعدی باعث بیرون اومدن خون به جای کلمات از دهنش بود

-از ببخشید های الکی هم متنفرم پس فقط دنبال چاره باش لعنتیی!!..امروز جوری خوار شدم که دوست دارم همین الان همه ی شما رو بزارم لای دستگاه پرس!!

W̸a̸y̸ O̸f̸ K̸i̸n̸g̸s̸Where stories live. Discover now