$آماده شدن هیولا$

332 92 9
                                    

جایی را نداشت که برود و تنها پاهایش اورا سمت باشگاه کشاند

-سلام تاعو گه!!
تاعو با دیدن شاگرد محبوبش تو آن شکل و شمایل نگران به کمکش رفت
-چه اتفاقی برات افتاده؟!..بیا بهت لباس بدم!!

لباس هارا در رختکن پوشید و قبلی هارا به داخل سطل آشغال پرت کرد
-خب شروع کن!!

کنار تاعو به رینگ تکیه داد و با سوالی آغاز کرد
-خبرهارو شنیدی؟!
-اوهوم و واقعا متاسفم ییبو!

ییبو تشکری کرد و به سردی پرسید
-میتونی بهم یاد بدی آدم بکشم!؟..میدونم که بلدی!

تاعو آهی کشید و دوطرف شانه های پهن ییبو را گرفت

-این کار رو نکن ییبو!!..انتقام کلمه ی راحتی نیست و کلی انتقام دیگه پشتش داره..آدم کشتن هم کار هرکسی نیست! یا پشیمون ات می کنه و در حد مرگ آزار می بینی یا عطشی به کشتن پیدا می کنی که تبدیل به یک هیولا میشی!!

-میخوام امتحانش کنم گه..
تاعو باز هم تلاش کرد تا منصرفش کند

-ییبو تو نمیدونی چی پیش میاد و در ضمن چطور میخوای قاتل رو پیدا کنی؟!..حالا شاید پیداش کردی!..وقتی ردی از خودش گذاشته یعنی آدم با نفوذ و کار بلدی بوده!..

-همه ی اینها رو میدونم!!..اما میخوام انجامش بدم این کار رو برای خودم میکنم و هرچی که پیش بیاد رو می پذیرم!..پس اگه تو بهم کمک نکنی کس دیگه ای رو پیدا می کنم!

تاعو که بودن ییبو پیش خودش را امن تر می دانست قبول کرد اما به حال خودش اورا نگذاشت

-قبوله البته آموزش هارو بعد اینکه قاتل رو پیدا کردی شروع می کنم!

ییبو باشه ای گفت و از باشگاه به بیرون رفت

اون مطمئن بود که هنوز تفنگ قاتل را در اختیار دارد و حتی دشمنان و دوستان پدرش را کم و بیش دیده بود پس حتما پیدایش می کرد

W̸a̸y̸ O̸f̸ K̸i̸n̸g̸s̸Where stories live. Discover now