PART|28

4.4K 802 253
                                    


«منم میام »

_خیلی خب ،فقط از کنارم جُم نخور چون نمی‌دونیم اونجا چخبره.

تهیونگ همونطور که تند تند از پله ها پایین میرفت جواب جونگکوک رو داد.

آلفای نعنایی بعد از زدن دزدگیر ماشین همراه جونگکوک سوار ماشین شد.

_ میتونی شماره سرگرد جانگ رو بگیری؟

تهیونگ موقعی که گوشیشو به ارومی تو بغل جونگکوک پرت میکرد گفت و بعد از روشن کردن ماشین با سرعت زیادی شروع به گاز دادن کرد.

آلفای شکلاتی سرشو  با استرس تکون داد و بعد از باز کردن گوشی و گرفتن شماره خم شد و موبایل رو به گوش تهیونگ رسوند.

_سلام سرگرد جانگ میدونم ساعت نزدیک یازده شبه اما به موقعیت اظطراری پیش اومده.جیمین رو گرفتن.

+....

_خودمم میدونم این دومین ملاقتشون بود و دفعه بعد این اتفاق باید میوفتاد اما مثل اینکه اشتباه  پیش بینی میکردیم و همه برنامه ریزی هامون خراب شد.تنها شانسی که اووردیم اینه که میدونیم جاشون کجاست.خودمم دارم میرم اونجا شما هم هر چی سریع تر خودتونو برسونید.

تهیونگ گفت و بعد از اون شروع به توضیح دادن موقعیت و  آدرس اونجا کرد و تموم حرفای جیمین رو به سرگرد منتقل کرد.

تیر برق چراغ ها به مرور کمتر میشد و نشون دهنده این بود که دارن که دارن کم کم از شهر خارج میشن.

تهیونگ با احساس آشفتگی درونش و رایحه قهوه_شکلاتی ای که تموم فضای ماشین رو در بر گرفته بود برای لحظه ای سرش رو و به طرف جونگکوک برگردوند و با دیدن صحنه ای که دید برای لحظه ای حس کرد قلبش ایستاد.

دیدن اینکه جونگکوک صورتشو توی دستاش پنهان کرده و زیر لب با خودش حرف میزنه باعث میشد قلبش مچاله بشه و احساس بدی پیدا کنه‌.

تهیونگ بعد از کم کردن سرعت ماشین دستشو روی کمر جونگکوک گذاشت و  همونطور که نوازش وار بالا پایین میکشید گفت:

_نگران نباش لپان ،مطمئنم حال جیمین خوبه نمیتونن اینقدر سریع بلایی سرش بیارن.قول میدم صحیح و سالم برش گردونم.

آلفای شکلاتی سرشو اروم به نشونه تایید تکون داد و دستاشو اروم از روی صورتش پایین انداختت. پسر بزرگتر دستشو روی دست جونگوک گذاشت و انگشت شصتشو نوازش وار روش کشید؛ و با دیدن تابلوی «خارج شدن از محدوده شهر » لبخندی به جونگکوک  زد و در همون حین رایحه آرام بخش خودشو پخش میکرد تا پسر کوچیکتر بیشتر از این نگران نشه.

با اروم تر شدن جونگکوک،تهیونگ دستشو از روی دستش برداشت و سرعت ماشینو بیشتر کرد.بعد از بیست دقیقه با دیدن میانبر باریک گوشه جاده  چراغای ماشینو خاموش کرد،سرعتشو کم کرد و وارد میانبر شد.با جلو رفتن و مشخص شدن ساختمونا ماشینو خاموش کرد و بعد از برداشتن تفنگش ، سریع گوشیشو دراوورد و لوکیشن رو برای سرگرد فرستاد تا راحت تر اونجارو پیدا کنه.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now