PART|12

4.5K 908 170
                                    

_آلفای جوان ...آلفای جوان

جونگکوک با شنیدن صدای خدمتکار مخصوصش چشماشو با خستگی باز کرد و با صدای خواب آلودش جواب داد:

«چیزی شده؟»

_آقای چوی تا بیست دقیقه دیگه به اینجا میرسن و گفتن که شما آماده بشید.

جونگکوک با گیجی پلکی زد و با یاد آوری دیروز سرشو تکون داد.

«خیلی خب میتونی بری.»

خدمتکار به آرومی تعظیم کرد و از اتاق خارج شد جونگکوک بعد از خمیازه بلندی که کشید پنج دقیقه بی حرکت رو تختش نشسته بود و به نقطه نا معلومی خیره شده بود و کم کم چشماش داشت رو هم میرفت که با شنیدن صدای زنگ گوشیش چشماشو با شوک باز کرد و سریع روی گوشش گذاشت.

_سلام آلفای جوان

با شنیدن صدای بم تهیونگ از روی تخت بلند شد و با عجله جواب داد.

«سلام»

_آماده شدی؟

از صدای بوق ماشینا میتونست حدس بزنه که توی جادس.

«آم...نه؟»

با شنیدن خنده آروم پشت گوشی به خودش لعنتی فرستاد و وارد دست شویی شد .

_بهتره زودتر اماده شی قبل از اینکه چوی شخصا خودش بیاد ببرتت.

آلفای کوچیکتر با یاد اوری اون پیرمرد  چشاشو چرخوند.

«قطعا این آخرین چیزیه که میخوام »

_پس من قطع میکنم تا آماده شی.

«میبینمت»

جونگکوک بعد از قطع کردن گوشی سریع اونو روی سینک گذاشت و بعد از خالی کردن مثانش ، شستن صورت ودندوناش  گوشیشو برداشت و روی تخت پرتاب کرد  و شروع به لباس پوشیدن کرد.

بعد از عطر زدن و مرتب کردن موهاش گوشیشو تو جیبش گذاشت و از پله ها پایین رفت و متوجه رایحه نعنایی قوی تهیونگ شد.

با دیدن تهیونگ لبخندی زد و سرشو تکون داد که متقابلا لبخندی دریافت کرد.

نتیجه این چند روز فکر کردنش این بود که هیچ کدوم تقصیری نداشتن و هر دو قربانی بودن . پس سرد رفتار کردن و لجبازی کردنش هیچ فایده ای نداشت.

شاید اون دوتا میتونستن دوستای خوبی باهم بشن.نه؟

چوی گلوشو صاف کرد :

_ همونطور که دیروز گفتم امروز میخوام خونه ای که قراره در اون زندگی کنید رو نشونتون بدم لطفا پشت سر ماشین من بیاید.

چوی بعد از گفتن این حرف به طرف بیرون رفت.

اون پیرمرد هنوز با قابلیتی به نام گوگل مپز آشنا نشده بود؟

_میخوای با من بیای؟

جونگکوک با شنیدن صدای تهیونگ لبخندی زد و کلیداشو بالا اوورد.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now