PART|8

4.7K 963 116
                                    

بعد از اینکه پتو رو روی جونگکوک مرتب کرد روی لبه تخت نشست و از پشت دراز کشید. بعد از اینکه پسر کوچیکتر روش بالااوورده بود از حال رفت و تهیونگ مجبور شد بعد از پنج دقیقه تو شوک بودن علاوه بر تمیز کردن خودش تیشرت اون آلفای فاکی رو در بیاره و بدنشو با پارچه خیس تمیز کنه.

هیچوقت یروز فکرشم نمیکرد مجبور شه همچین کاری رو انجام بده. با حس سنگین شدن و گرم شدن پلکاش سریع نیم خیز شد و بلند شد تا لباسای خودش و تیشرت جونگکوک رو داخل لباسشویی بندازه قبل از اینکه خونه بوی تهوع آوری بگیره.

بعد از اینکه لباسا رو از توی سبد دراوورد دماغشو چینی داد و سریع اونارو داخل لباسشویی انداخت و بعد از خالی کردن یک سوم بطری مایع لباسشویی رضایت داد درشو ببنده و بعد از چند باز فشار دادن سر اسپری خوشبو کنند هوا تصمیم گرفت به اتاق برگرده.

با دیدن پسر کوچیکتر که چطوری مظلوم و کیوت با دهنی باز خوابید لبخندی مهمون چهره خستش شد.

_چی میشد وقتی هم بیدار بودی همینقد ساکت و کیوت بودی؟

نفس عمیقی کشید اما با بویی که به مشامش خورد اخمشو تو هم کشید.

این رایحه....؟

احتمالا بخاطر بی خوابی و اسپری خوش بو کننده بود .

سرشو با گیجی تکون داد و روی تخت نشست. تخت دو نفره بود پس مشکلی نبود اونم کنار پسر کوچیکتر بخوابه.

نه؟

تهیونگ دراز کشید و با درد گرفتن کمرش آهی کشید و چشماشو محکم رو هم فشار داد .

و یک دقیقه هم طول نکشید که پسر بزرگتر مثل جونگکوک به خواب عمیقی بره.

__________________________

با سقوط کردنش روی زمین چشماشو تا اخر باز کرد و از درد ناله ای کرد . همون طور که یک دستشو تکیه گاهش کرده بود تا بلند شه با دست دیگش گردنشو ماساژ میداد تادردش کمتر شه.
وقتی بلند شد با جونگکوک که به حالت پروانه که تختو اشغال کرده بود پوکر خیره شد.

_چرا حس میکنم بیداره و از قصد زده.

تهیونگ با خودش گفت و یک بشکن نزدیک صورت جونگکوک زد و با دیدن اینکه هیچ واکنشی نشون نمیده با شَک بهش نگاهی کرد و از اتاق بیرون اومد تا صبحونه درست کنه. اما با صحنه ای که داخل آشپزخونه دید شوکه شد و بعد از چند ثانیه صدای دادش تو کل خونه پیچید:

_فااااااااک

لباسشوویی آروم داشت میلرزید و کف از درش خارج شده بود و تا دو متر بعدش کَف، کفه آشپزخونه رو‌پوشیده بود. تهیونگ با حالت زاری به وضعیت رو به روش نگاه میکرد تا اینکه با شنیدن صدای آلفای کوچیکتر ،نگاهشو از اون وضعیت برگردوند:

«چی شده؟»

جونگکوک با صدای خواب آلود همونطور که با انگشتاش سینشو میخاروند پرسید.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now