PART|5

5K 1K 136
                                    

بعد از اون شب دقیقا یک روز کامل بود که از اتاقش خارج نشده  بود و داشت به آخر این ماجرا فکر میکرد.

سرش از بی خوابی و فکرهای مختلفی که به ذهنش هجوم میاووردن درد میکرد.

هر چقدر مادرش میومد و صداش میکرد که بیاد و  غذا بخوره بیرون نمیرفت و ترجیح میداد از تنقلات باقی مونده توی اتاقش استفاده کنه. 

با شنیدن صدای در گلوشو صاف کرد و گفت:

«بیا تو»

در باز شد و جونگکوک تونست جثه کوچیک برادر امگاش رو ببینه.

دست جیمین داشت به سمت پریز برق میرفت که با صدای جونگکوک میون راه ایستاد:

«روشنش نکن .»

جیمین سرشو تکون داد و در رو به آرومی بست.

به لطف نوری که از پنجره اتاق میومد اتاق روشن بود و جیمین میتونست جونگکوک رو که پایین تخت نشسته رو ببینه .

امگا به سمت برادر کوچیکش که سرش پایین بود رفت و کنارش نشست و با ملایمت صداش زد:

_کوک.

جونگکوک نگاه خستشو به برادرش داد.

_متاسفم

جونگکوک لبخند خسته ای زد و دوباره به پایین نگاه کرد:

«تو چرا؟»

_متاسفم که نتونستم کاری کنم اگر زودتر میدونستم حتما جلوشونو می‌گرفتم. اما همین الان متوجه شدم  چخبره

جیمین با شرمندگی نگاهشو به پایین داد ، جونگکوک به آرومی زمزمه کرد:

«تقصیر تو نبود.»

_اما اگه میدونستـ...

حرف جیمین توسط صدای بلند جونگکوک قطع شد:

«گفتم که تقصیر تو نبود هیونگ این اتفاق  بالاخره اتفاق میوفتاد چه الان چه بعدا...»

جونگکوک با احساس اینکه زیاده روی کرد آهی کشید:

«متاسفم ،من فقط یکم این روزا حالم زیاد خوب نیست و دارم سعی میکنم با این موضوع کنار بیام.»

جیمین خودشو جلو کشید و جونگکوکو که بی حرکت به روبه روش زل زده بود رو بغل کرد:

_میدونی که من همیشه اینجام تا به حرفات گوش کنم.

جونگکوک لبخند کوتاهی زد و سرشو به نشونه تائید تکون داد و دستشو روی کمر برادر بزرگترش گذاشت .

______________________________________

بعد از دوش کوتاهی که سرحالش اوورد  از حموم بیرون اومد و با حوله کوچیکی که همراهش بود  موهاش رو داشت خشک میکرد که صدای در اتاق اومد .جونگکوک با فرض اینکه یکی از خدمتکارا یا برادرش جیمین باشه با بی خیالی گفت:

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now