PART|14

4.4K 854 206
                                    

_کوک...جونگکوک

جونگکوک با شنیدن اسمش پلکاشو به سختی باز کرد و با مردمک چشماش دنبال صدا میگشت :

_ رسیدیم بلند شو بریم خونه.

اگر تو حالت عادی بود و تهیونگ به اندازه کافی استراحت کرده بود خودش جونگکوک رو کول میکرد میبزد اما بی خوابی و اتفاقات امروز انرژی زیادی رو ازش گرفته بود .

جونگکوک با گیجی سرش رو تکون داد و از ماشین پیاده شد و وارد خونه شد.پسر بزرگتر هم بعد از قفل کردن در ماشین  وارد خونه شد و درو بست و بعد از خوردن یک لیوان آب وارد اتاق خواب شد و در همون حین سعی میکرد کرواتی رو که الان مثل حلقه دار عمل میکرد رو از دور گردنش باز کنه که  با دیدن جونگکوک که به سرعت با یه پرونده به سمتش میاد سر جاش ایستاد.

«این پرونده خفگی امگاهاس،که من مطمئنم دختر امگایی که امروز دیدیدم به همین پرونده مربوطه و خب من احتمال میـ.....»

آلفای نعنایی همونطور که یک دستش به کرواتش بود،انگشت اشاره دست دیگش رو روی لبای پسر کوچیکتر مقابلش گذاشت و با صدای بم و خستش گفت:

_مطمئنم اگه الان بخواییم راجبش بحث کنیم فقط به چراهای بیشتر و بدون جواب میرسیم.پس چرا ادامه بحثو نذاریم برای فردا؟

جونگکوک همونطور که به چشمای  توسی_خاکستری_ رنگ  خمار آلفای مقابلش که الان پر از رگه های
قرمز بودند خیره شده بود ،بی صدا سرشو تکون داد.

تهیونگ انگشتشو رو عقب کشید و به طرف کمد رفت ، درشو باز کرد و شروع به باز کردن دکمه های پیرهنش کرد و بعد از اون کمربندشو باز کرد.

آلفای کوچیکتر که از پشت در حال دید زدن بودن سوت بی صدایی تو دلش کشید .

اون آلفای لعنتی بدن سفت و  پوست گندمی رنگ جذابی داشت که جونگکوک آرزوشو داشت.

البته اولین بار که تو ۱۶ سالگیش  خواست حموم آفتاب بگیره پوست حساسش شروع به سوختن کرد و به جای گندمی تبدیل به جیگری شد و در آخر آفتاب سوخته شد!

تو همون حین خمیازه عمیقی سراغش اومد که باعث شد دهنش یک متر باز شد و چشماش روی هم فشرده بشن.

بعد از خمیازه طولانیش که حدود ده ثانیه طول کشید اشک ناشی از محکم فشردن چشماشو پاک کرد و نم نم کوتاهی کرد .

تو این مدت زمان تهیونگ کاملا لباسشو عوض کرده بود و فرصت دید زدن جونگکوک ازش گرفته بود . البته رکابی مشکی که پوشیده بود بازوهای حجیمشو خوب به نمایش میذاشت.

و خب فاک جونگکوک فتیش بازو داشت!در حدی که بازوهای جیمین همیشه کبود بود اما بعد از نگاه های مرگبار یونگی ترجیح داد اینکارو نکنه اما بعد از یه مدت دندوناش مثل بچه ای که قراره برای اولین بار دندون در بیاره شروع به گز گز کردن و جونگکوک هیچوقت نمیتونست اون قیافه پنیک و وحشت زده جیمین رو وقتی در اتاقشو باز کرد و دید که در حال گاز گرفتن بازوی خودش رو فراموش کنه!

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now