PART|4

4.9K 1K 137
                                    


«چی؟منظورتونو متوجه نشدم.»

مین یانگ لبخند پر استرسی زد و گفت :

_ پسرم بهت توضیح میدم.

«چیو توضیح میدی ؟اینکه قراره به راحتی جفت یکی باشم که حتی نمیشناسمش؟»

مین یانگ آه پر استرسی کشید و انگشتاشو رو شقیقه هاش گذاشت. قرار بود بعد از اینکه خانواده کیم رفتن مفصل راجب این موضوع باهاش صحبت کنه اما مثل اینکه همه برنامه هاش خراب شده بود‌.

_پسرم این یه چیز تعیین شدس و دست ما نیست.

مین یانگ به لحن آرومی گفت که باعث شد جونگکوک از شدت خونسرد بودنش عصبانی بشه و پوزخند عصبی ای بزنه.

«و چی باعث شده فکر کنین من با این موضوع موافقت میکنم؟»

جونگکوک عصبی گفت و بعد از اینکه صندلیشو عقب کشید بلند شد .

مین یانگ با جدیت گفت:

_این چیزی نیست که بستگی به موافقت تو ربط داشته باشه چیزیه که باید انجام بشه و توهم حتما انجامش میدی .

جونگکوک با عصبانیت دادی کشید:

«من به حرفای مسخرت گوش نمیدم و هیچوقت هم اینکارو انجام نمیدم.»

جو سنگینی که توی سالن بود به طرز عجیبی مشهود بود.

_درست حرف بزن جونگکوک و رایحتم کنترل کن.

مین یانگ با غیض گفت و به سمتی اشاره کرد.

دختر کوچیک امگای خدمتکارشون از ترس رایحه قوی قهوه جونگکوک میلرزید و به مادرش چسبیده بود.

جونگکوک آهی کشید و زیر لب غرید و چند قدم عقب رفت:

«لعنت به همتون»

_صبر کن جونگکوک

مین یانگ میخواست حرفی بزنه اما جونگکوک بدون توجه سریع از سالن خارج شد و شروع به دوییدن کرد .

اون لعنتیا راجبش چی فکر میکردن؟ اینکه اون سریع قبول میکنه جفت کسی بشه که سره جمع سه بار دیده بودش ؟چطور بدون اینکه چیزی بهش بگن این تصمیمو گرفته بودن؟

بارون شروع به باریدن کرده بود و صدای رعد برق ها بلند شده بود.

زمانی که جونگکوک به خودش اومد متوجه شد که وسط جنگل نزدیک عمارته و بارون تمام هیکلشو خیس کرده.

بعد از چند نفس عمیقی که کشید از سرعتش کم کرد و به تنه درختی تکیه داد و نشست.

تنها دلیلی که از اون سالن لعنتی زده بود بیرون اون دختر کوچولوی امگا بود که از ترس میلرزید ،یعنی اونقدر ترسناک شده بود؟

گرگش ناله ای از ناراحتی کرد .

جونگکوک چشماشو بست و سرشو به تنه چسبوند.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now