PART|6

4.8K 1K 82
                                    

با باز شدن چشماش و دیدن سقف نا آشنایی اخم کوتاهی  از روی گیجی کرد و دستشو روی پیشونیش گذاشت . موقعی که از  تخت بلند شد سرش تیری کشید که باعث شد ناله ای از روی درد از دهنش خارج شه.

بعد از اینکه به سختی بلند شد به طرف در اتاق رفت و بازش کرد .

_اوه بیداری شدی؟

با شنیدن صدایی سرشو برگردوند و تونست تهیونگ رو در حالیکه لپ تاپ روی پاشه و داره چیزی  تایپ میکنه  ببینه.

جونگکوک با گیجی پرسید:

«من اینجا چیکار میکنم؟»

تهیونگ همونطور که لیوان قهوش رو نزدیک لباش میکرد جوابشو داد:

_داخل ماشین خوابت برد منم اووردمت خونه خودم، حدس میزدم دلت نمیخواست با اون حالت باهاشون مواجه شی.

جونگکوک  سرشو تکون داد و روی مبل رو به روی تهیونگ نشست و سرش رو به پشتی مبل  تکیه داد و چشماشو بست.

با احساس سنگینی سایه ای که روش افتاده بود چشماشو به سختی باز کرد و با دیدن آلفای بزرگتر که روبه روش یه ماگ گرفته تعجب کرد.

تهیونگ با صدای بمش گفت:

_احتمالا سرت درد میکنه ،قهوه حالتو بهتر میکنه.

جونگکوک ماگ رو از دستای تهیونگ گرفت و زیر لب تشکری کرد.

آلفای بزرگتر دوباره سره جای قبلیش نشست و مشغول کارش شد.

جونگکوک جرعه ای از قهوه خورد واز مزه خوبش چشماشو با لذت بست.

_حالت خوبه؟

با شنیدن صدای آلفای بزرگتر چشماشو باز کرد :

«آره خوبم اما هنوز یکم سرم درد میکنه»

تهیونگ همونطور که چشماش روی مانیتور لپ تاپ میگشت و سریع انگشتاش روی کلیدهای لپ تاپ حرکت میکرد جواب داد:

_عادیه اما اگر تا پسفردا خوب نشدی بهم زنگ بزن تا بریم دکتر‌.

«خودم تنهایی میتونم برم.»

تهیونگ برای لحظه ای متوقف شد اما دوباره به تایپ کردنش ادامه داد.

پسر کوچیکتر بعد از خوردن آخرین قطره قهوش گفت:

«میخوام برم خونه»

تهیونگ نگاهی به ساعت انداخت و بعدش به چشمای عسلی جونگکوک نگاه کرد:

_ده دقیقه دیگه کارم تموم میشه باهم میریم.

جونگکوک سرشو تکون داد .بهرحال اون ماشینشو نیوورده بود و حالش به قدری خوب نبود که تاکسی بگیره یا پیاده بره پس بهترین راه این بود که اون به خونه برسونش.

با کنجکاوی به آلفایی که قرار بود تا چند مدت دیگه جفتش بشه نگاه کرد و خیلی خودش رو کنترل میکرد تا ازش نپرسه داره چیکار میکنه چون نمیخواست فضول بنظر برسه‌.

MY MATE IS AN ALPHA || VKOOKWhere stories live. Discover now