Ep 9:جوی و حقیقت

17 6 0
                                    

از دید سئوهیون

داشتم با صدای بلند همراه آهنگی که ازش خاطره زیادی داشتم همخونی میکردم,این واقعاً کمکم میکرد بیون رو فراموش کنم.
تهیونگ عاشق این آهنگ بود و ما هر روز با یه هندفری از این آهنگ لذت میبردیم,انگار که این آهنگ مخصوص ما بود,دلم برای تهیونگ خیلی تنگ شده.
توی اوج آهنگ بودم و رفته بودم توی حس که در زدن.

"هیونِ عزیز...من فردا امتحان دارم و بابا بهم هشدار داده که اگه فردا رو قبول نشم زنده زنده آتیشم میزنه پس اگه نمیخوای توی ختمم شرکت کنی لطفاً اون رو قطع کن"
کای با عجز گفت.

"اوه چرا زودتر نگفتی؟میدونستم کلاً بیشترش میکردم"

"اصلاً شوخی خوبی نبود"
پریدم بغلش و بوسش کردم.

"دوستت دارم اوپا"

"منم همینطور...حالا هم برو کنار,کار دارم"
مطمئنم اگه کای رو نداشتم زندگیم تاریک بود.

چند ساعت بعد/کلوب ماه

"مطمئنی که داره برمیگرده؟باور نمیکنم!!"
به جوی گفتم چون باورم نمیشد اون برگرده.
اون چند سال پیش رفته بود و جای خالیش رو نمیتونستم با هیچ چیزی پر کنم.

"باور کنی یا نکنی اون داره برمیگرده"
با این حرف جوی خوشحال شدم ولی بکهیون چی؟

"چی میشه اگه من و بکهیون رو با هم ببینه؟"

"خب بهش بگو بیخیالش شدی و فراموشش کردی"
بهم گفت ولی بعد مشکوک نگاهم کرد.

"صبر کن ببینم!!همه اش الکی بود؟چرا نگفتی؟تو به بهترین دوستت دروغ گفتی؟!"

"نشد بهت بگم ولی من رو ببخش,من این کار رو بخاطر بکهیون انجام دادم"

"چطور حاضر شدی به دشمنت کمک کنی؟"

"اون از مینهو و لیسا متنفر بود و بعد خودم رو در حالی که بهش کمک میکردم پیدا کردم"
سرم رو انداختم پایین ولی از اینکه یکی از دوستهام میفهمید حس بهتری داشتم.

"باشه حالا...بخشیدمت ولی دیگه تکرار نشه...حالا میخوای تهیونگ رو چیکار کنی؟"

"آه...گیج شدم،خودم هم نمیدونم"

"بنظرم بهتره زمانی که تهیونگ اطرافتونه با بکهیون نباشی,به هر حال قرار نیست همیشه بمونه فوقش یه هفته"

"عاشق نظراتتم عوضی"

"قابلی نداشت"
چرخیدیم و در حال خندیدن به بارتِندر سفارش آبجو ِ سبک دادیم,طوری که زیاد مست نشیم.

.......................................................................

هی روزگار😔این روزها دلم میگیره که هیچکس من رو توی واتپد نمیبینه و دیگه گذشت اون روزهایی که شاید روزی 300 یا 400 تا پیغام دریافت میکردم.
از وقتی اکانتم نابود شده کسی داستانهام رو نمیخونه☹امیدوارم وقتی کسی شروع کنه به خوندن داستانهام تا اون زمان وضعیتم تغییر کرده باشه...

Fake BoyfriendWhere stories live. Discover now