Ep 4:دونستن کای

31 7 0
                                    

از دید سئوهیون

دیروز نتونستم بخوابم چون راجع به معامله احمقانه ام با بکهیون فکر میکردم.
به چه دلیل کوفتی قبولش کردم؟منِ احمق!!

"هیون؟!"
با صدای آشنایی به واقعیت کشیده شدم.

"هیون چیزی شده؟انگار توی فضا سیر میکردی,چند دقیقه اس دارم صدات میکنم"
داداشم جونگین یا همون کای با حالت عجیب نگاهم کرد و گفت.

"چیزی نیست...همه چی خوبه داداشی😊"
قبل از اینکه همه چی رو لو بدم سعی کردم عادی رفتار کنم.

"یه چیزیت هست"

"بیخیال کای،چیزی نیست...راستی!!لازم نیست امروز من رو برسونی مدرسه"

"چرا؟"

"چون یکی میرسونتم"

"نگو که دوست پسر داری,یه ماه پیش با تِهیونگ بهم زدی و حالا یکی جدیدش رو گرفتی؟بنظرت یه کم زود نیست؟"

"ببین کای,من و تهیونگ برای بهم زدن دلیل داشتیم,اون عشق اولمه و خواهد بود,درسته که نتونستم هنوز بیخیالش بشم ولی فکر کنم این کار کمکم کنه"
دروغ گفتم,حتی یه ذره هم فراموشش نکرده بودم,نمیتونم بیخیالش بشم و حتی اون هم نمیتونه,ما همدیگه رو خیلی دوست داشتیم.
خب شاید براتون سؤال باشه که چرا پس بهم زدیم؟جوابش واضحه...تهیونگ میخواست از کره بره.

به این خاطر ازش متنفرم ولی فکر کنم این براش بهتر باشه.
والدینش انتقالی گرفتن و رابطه ما از دور هیچ فایده ای نداشت,گرچه گاهی باهم تماس تصویری داریم و من میتونم اون عشق اولیه رو توی چشمهاش ببینم.
فکر نکنم من بتونم توی عمرم یکی رو پیدا کنم که به اندازه تهیونگ عاشقانه دوستم داشته باشه یا نگاهم کنه.

"وادِ فا....بکهیون اینجا چیکار میکنه؟!"
حرف کای من رو به واقعیت برگردوند.لعنتی!!!یادم رفته بود که مثلاً دارم باهاش قرار میگذارم!!

"هِی کای شی سئوهیون کجاست؟"
بکهیون با نیش باز از کای که گیج شده بود پرسید.

"سئوهیون...؟خواهرم سئوهیون رو میگی؟!"
کای با تعجب پرسید چون بزرگترین دشمن خواهرش داشت دنبالش میگشت.

"اوه!!تو اینجایی؟بنظر میرسه کای شی هنوز نمیدونه,بهش نگفتی؟"
بکهیون پرسید و من مدام چشم و ابرو براش میرفتم تا چیزی نگه,اگه یه کم دیگه پیش میرفت کای خرخره اش رو میجوید!!

"چی رو بهم بگی؟!"
کای از قبل هم گیج تر شده بود.

"ما با هم قرار میگذاریم"
بکهیون با لبخند گفت.
بدبخت شدم😶

Fake BoyfriendWhere stories live. Discover now