12 (l.s)(z.m) -Complete-

By toovic

239K 43.6K 54.2K

۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی... More

●1
●2
●3
●4
●5
●6
●7
game1~~
جواب آینده بینی~~~
●8
●9
●10
●cast
●11
●12
●13
●14
●15
●16
●17
●18
●19
●20
●21
●22
●23
●24
●25
●27
●28
●29
●30
●31
●32
●33
●34
●35
●36
●37
●38
●39
●40
●41
●42
●43
●bkhoon
●44
●45
●46
●47
●cast2
●48
●49
●Part I : The Trap
●Part II : The Ostrich
●part ||

●26

3.8K 813 1.1K
By toovic

های هویجا🥕
پارت قبل گشاد بازی دراوردین ووت ندادین
ماهم این پارت گشاد بازی دراوردیم دیر اپ کردیم😇
هویجای خوبی باشین زود ووت بدین

سعی کردم لویی ای که اون اوایل میشناختمو به یاد بیارم ولی این فرق داشت ، چشاش به اون بی روحی نبود . اون لحظه حس می کردم جلوم یه پسر بچه ی مظلوم و محتاج توجه نشسته نه یه روح هویج خوار که همیشه در حال خاروندن تخماشه ...

لویی:ساعت چنده؟

با صدای لویی از افکارم دست کشیدم و با هنگی گفتم:ها؟

لویی:کجا سیر میکنی که اینقد گیجی؟پرسیدم ساعت چنده تا بدونم چند ساعت دیگه باید تو این خرابشده دور از لیلی بمونم. دیشب هم به لطف اون دوس خفاشت زین که نصف شب یهویی جوری اومد به لیلی چشبید که انگار لیلی ننشه اونم اونم شیر میخواد نتونستم درست از حضور لیلی فیض ببرم.

-:چی زین شب اونجا خوابید؟
لویی:تو کل جمله های من فقط اینو فهمیدی؟اه اصن میرم پیش رایان درسته منحرفه اما لااقل مثل تو خنگ نیست

-:نه صبر کن من ...میتونم واست ... چیز کنم

لویی:چی کنی؟
-:چیز کنم دیگه... نه نه بکنم نه یعنی چیز بخرم

لویی:میخوای واسم پنیر بخری؟

-:نههه منظورم یه چیز مثه شیر هویج یا یه چیز تو همین مایه ها بود

لویی:وااااو چه لطف بزرگی خر شدم

-:از خداتم باشه. حالا که اینجور شد نمیخرم.
لویی:نخر میگم لیلی بخره منت یه پلاتی پوس فرفری هم نمیکشم

-:اه هی لیلی لیلی میکنه هرکی ندونه فکر میکنه داداشش دیوید بکهامه که اینقد تهویلش میگیری

لویی:اووو پلاتیپوس کوچولومون داره حسودی میکنه؟حسودی نکن بیب میگم لیلی واسه توهم شیرهویج بخره

چشمامو چرخوندم و گفتم :به چی حسودی کنم؟به داداش گودزیلات؟

لویی پوکر توی چشمام زل زد و بعد از چند ثانیه یهو ابروهاشو بالا انداخت و یه پوزخند شیطانی زد. خواستم ازش بپرسم که دوباره چه نقشه ای داره که یکی دست گذاشت روی شونم

استیو:هری داری با کی حرف میزنی؟نکنه اون استاده استارک از بس فیزیک کرده تو مخت، مخت پوکیده؟

خب همینو کم داشتم که استیو هم فکر کنه دیوونه شدم و با خودم حرف میزنم... ازین که دلم واسه لویی سوخته بود پشیمون شدم

-:با کس خاصی حرف نمیزدم داشتم فکر میکردم جواب یه مزاحم کرم ریز رو چجوری بدم

لویی:مزاحم کرم ریز؟؟؟اوه حالا کجاشو دیدی...

-:دوباره میخوای چه غلطی بکنی؟

استیو:اتفاقا منم اومدم همینو از تو بپرسم... برنامه ای واسه انتقام ازین استاد جدیده داری؟...الو هری کجایی؟؟

اهمیتی به حرف استیو ندادم و نگاهم به لویی بود که هنوز با نیش خند دورم راه میرفت

استیو:هرییییی

همینجور که زیر چشمی به لویی که یواش یواش پشت سرم میرفت نگاه می کردم گفتم
-:بله؟ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد

استیو:خوبه... به نظر من بریم با ماژیک روی صندلیش عکس موز بکشیم که وقتی نشست روی کت شلوار خوشگلش کپی شه... یا میتونیم‌ پنجره ماشینشو...

بیشتر از این گوش ندادم و یهو سمت لویی برگشتم که حالا کاملا پشت من بود و ساق دستش تو دهنش بود و تا نگام به چشماش افتاد ابروهاشو بالا انداخت و با شدت روی دستش فوت کرد که یه صدای ناجور شدیدا بلندی پخش شد جوری که همه افراد شعاع پنج متریمون سرشون سمت من برگشتن...

استیو:اه هری خیلی کثیفی. گوزوی بدبخت

با این حرف هری کل بچه ها همزمان باهم زدن زیر خنده

بدون توجه به کسایی که هنوزم داشتن بهم میخندیدن به سمت کتابخونه قدم تند کردم .

لویی : حالا کجا میری ؟؟ هوی فرفری با تو اما

بی توجه به داد و بیدادای لویی به راهم ادامه دادم .
لویی : هری اهای ... قهر کردی ؟؟؟

به اندازه ی کافی که از استیوینا دور شدم می تونستم جواب لویی رو بدم : دارم میرم کسل کننده ترین بخش دانشگاه نکنه اونجا هم میخوای باهام بیای ؟؟؟؟

لویی : نرو خوب .... هرییییییی باشه بابا برگرد داشتیم حرف میزدیما الاغ

سر جام مکث کردمو نفسمو به شدت بیرون دادم....

لویی تا میتونست از حرص خوردنام لذت میبرد.

-: لویی میشه از این کرم ریختنات دس برداری ؟؟؟ الان آبرومو جلوی بچه ها بردی و بار اولتم نیس .... اینطوری اصلا نمی تونیم با هم کنار بیایم-

لویی دو تا دستاشو به حالت تسلیم بالا گرفت و نزدیک تر اومد : باشه باشه نفس بکش آرام تر حایوان

دستشو رو شونم گذاشت و ادامه داد : کی گفته اصلا نیازه که با هم کنار بیایم ؟؟؟!!

اومدم دستشو از رو شونه ام کنار بزنم و چیزی بگم که اجازه نداد : حالا گذشته ها گذشته ببینم گفتی بوفه اتون شیر هویج داره ؟؟؟

گرفتمو سمت بوفه کشوندم : قول نمیدم که داشته باشه ولی پرسیدنشم ضرری نداره ...
لویی : اگه داشت برام پنج تا میخریا

لویی لبخند دندون نمایی تحویلم داد و ادامه دادم : و فقط مسخره ی خاص و عامم نکن باشه منم پنج تا میخرم!!
و این دفه هر دومون زدیم زیر خنده

******

لویی : هرییییییییییی خوب الان انداختی تو سرممممم من شیر هویج هوس کردم خوب

-: بهت گفته بودم غر نزنننن خوب الان میگی چی کار کنم ؟؟؟ شیر هویج نداشت خوب ، لویی بند کوله امو ول کن الان کلاسم شروع میشه

لویی : بابا خوب حوصلم سر میره تو این مدت گوساله ، بفهم !!!

با هر دو دست شونه هاشو گرفتمو کمی تکونش دادم : ببین ... میدونی چی کار کنی ؟؟ الان ، واسه اینکه حوصلتم سر نره برو سر کلاسا تو کیف دانشجوها رو بگرد بهت قول میدم میتونی هویج پیدا کنی !! خوب ؟؟

لویی : ...... واقعا ؟؟
-:واقعا !!

با دیدن هیکل گنده ی کالامت که از دور داشت سمت کلاس میومد بند کیفمو از دست لویی کشیدم و سریع سمت کلاس دوییدم .... هیچ دلم نمیخواست باهاش تو راهرو روبرو بشم و نیم ساعت راجع به نظم و وقت شناسی نصیحتم کنه .مخصوصا حالا که تازه از بیمارستان برگشته و اخلاقش شخمیه!!

*****

-: خسته نباشید استاد !!

تقریبا جملمو فریاد زدم و با نیش باز منتظر موندم کالامت وسایل کوفتیشو جمع کنه و از کلاس بره بیرون زنیکه ی فنرباغچه . منم گاماس گاماس داشتم کتابامو جمع و جور می کردم که سوفیا و پشت سرشم یکی از دوستای تخمیش بهم تنه زدن و رد شدن که باعث شد چن تا از کتابام بیفتن زمین .

-: چته ؟؟ هنوز حرص اینکه استارک به کاغذ پاره هات گفت آشغال نخوابیده داری سر من خالی می کنی عن خانم ؟؟

بدون اینکه نگام کنه بهم یه فاک داد و سریع از کلاس زد بیرون . بارها به این شانس گندم لعنت فرستادم چی میشد این ترم واحداشو شبیه من برنداره که انقد سر هر کلاسی میشینم ریخت و قیافه ی نحسشو نبینم ؟؟؟

سریع خودمو به دم کلاس زین و نایل که سمت دیگه ی راهرو بودن رسوندم .

زین : بهههههه جناب استایلز ... تام کجاس ؟؟؟

شونه هامو بالا انداختم : این کلاس آخرش با من نبود شاید الان پیش ماشین-
با صدای جیغی که از پشتم شنیدم و کوله ای که تو سرم پرت شد حرفمو ادامه ندادم .

تام : عنکبووووووت یه عنکبوت رو کیفم بود هری بکشش بکششششششش اوناهاش اوناها داره میره بکشش .

نایل از خنده کف زمین پهن شده بود و زین هم دولا دولا دنبال عنکبوته میدویید و سعی می کرد بگیرتش .

-:تام .... خدایا اون فقط یه عنکبوت ریزه ضربه مغزیم کردی پسر !!!

تام : م-معذرت می خوام ... ببخشید چیزیت که نشد ؟؟؟ واقعا که- راست که نمیگی ضربه مغزی شدی ؟؟نشدی که نه ؟؟؟

زین : تام !!!

و به محض اینکه تام به سمتش برگشت عنکبوتی که موفق شده بود بگیرتش رو دوباره رو تام پرتش کرد .

تام : * جییییییییییییغ* اینو از من دورش کن زینننننننن وای * جیغ* کجا رفت ؟؟؟ کجا رففففففت ؟؟؟

با شنیدن صدای در عمه ی تام رو دیدیم که از دو تا اتاق اونور تر با چشمای از حدقه بیرون زده اومد بیرون و با اخم اومد سمتمون : تام دانشگاهو گذاشتین رو سرتون چه خبره ؟؟؟!!

اوپس .... به نظر میاد نزدیک دفتر مدیر این شوخیا چندان مناسب نبودن .

تام آب دماغشو کشید بالا و بالاخره یه جا وایساد : سلام عمه مِی چیزه- عنکبوت بود !! مِی نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداخت : تام ، تو ۲۳ سالته !!!

تام : در واقع ، ۲۲ ... هنوز ۲۳ نشده

قبل از اینکه دوباره بحثای بچه گونه و بی موردشون شروع بشه بین حرفشون پریدم : اممم خانم مدیر- عمه می ... سلام !! چیزه ... میخواستیم با هم بریم خونه ما اگه ممکنه بعد-

می : نه دیگه زیادی پررو شدینا ... خودم یه ماه یه بار دیگه تامو میبینم معلوم نیس هی برش میدارین میبرینش اینور اونور امروز جایی نمیاد با من میاد خونه باید تو کارا یکم کمکم کنه !!!

تام : میییییییییییی خواهش می کنمممم

می : تام می دونی چن وقته که همش من دارم سگمون رو حموم می کنم و جاشو تمیز می کنم ؟؟ نوبت توئه !!! اونم دلش واست تنگ شده

تام : اخه میییییی ...

تام با غر غر دنبال عمه اش راه افتاد و ما هم بای بای کنان سمت ماشین راه افتادیم .

زین : بذ رایان بفهمه با خودمون تام رو نیاوردیم !!!

-: بهتر ...خودشم رد می کنیم بره پی کارش خلاااااص

___________________________________________

قیافه هری وقتی لویی صدای گوز دراورد😂

هرکدوم از شخصیتارو تو سه کلمه که به ذهنتون میرسه توصیف کنین

لویی👻

هری🤗

زین😈

تام😇

نایل🍕

تونی💫

سوفیا🙄

ما

پ.ن:تام نذاشت اسم رایانو هم بذارم... میگه هروقت بهش فحش میدین ناراحت میشه☹...

Toovic
●_●

Continue Reading

You'll Also Like

90.8K 11K 16
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...
84.9K 12.1K 31
-تو چی از جون من میخوای؟ خسته نشدی از این همه کثافت کاری؟ اونم بخاطر پول ؟ فقط بگو چی از من میخوای و تنهام بزار +خودتو ! • رقیبِ معشوق • -M.Preg- ...
27.8K 5.4K 36
کسی که تو واقعا هستی چیزیه که من هیچوقت نفهمیدم
409K 47K 39
💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر...