12 (l.s)(z.m) -Complete-

By toovic

239K 43.6K 54.2K

۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی... More

●1
●2
●3
●4
●5
●6
●7
game1~~
جواب آینده بینی~~~
●8
●9
●10
●cast
●11
●12
●13
●14
●15
●16
●17
●19
●20
●21
●22
●23
●24
●25
●26
●27
●28
●29
●30
●31
●32
●33
●34
●35
●36
●37
●38
●39
●40
●41
●42
●43
●bkhoon
●44
●45
●46
●47
●cast2
●48
●49
●Part I : The Trap
●Part II : The Ostrich
●part ||

●18

3.9K 799 550
By toovic

لویی:(ببخشید که مزاحم گروپ سکستون میشم ولی اومدم بگم من روی پیشنهادتون فکر کردم... قبوله.)

نایل:(پشمااااااام.)
-:(یعنی چی قبوله؟اگه فکر کردی من میام بهت می تبافافا)به خاطر قرار گرفتن دست رایان روی دهنم اخر جملم نامفهوم شد.

رایان-:(خب لویی پنتی چه رنگی دوس داری بدیم هری واست بپوشه؟)
زین:(حتی اگه بخوای میتونیم لباس پرستاری یا استریپری برش کنیم.)
تام:(یا لباس پرنسسی)

هرچقد سعی میکردم مخالفت کنم به خاطر دست رایان روی دهنم صدام در نمیومد و اونا هم همینطور پیشنهادای بیشرمانه میدادن... حتی تصورشم باعث میشد داغ شم.

لویی:(اصلا کی گفته من هری رو میخوام؟)

رایان:(شت از اولش میدونسم تو باتمی... بیا خودم شوگر ددیت میشم.)

زین:(خفه شو رایان معلومه که اون از من خوشش اومده. اصن مگه میشه کسی قیافه جذاب و سکسیمو ببینه و بهم جذب نشه؟ مگه نه لوجووون)

لویی با قیافه پوکر تمام جواب داد:(نه●_●)

زین:(چییییییییی)
رایان:(اگه تو فکر تامی فکرشو نکن اون فقط مال منه.)

نایل:(منکه میدونسم منو میخوای. قبوله فقط به شرطی که هر شب واسم پیتزا بخری.)

لویی:(چرا فکر کردین من شما هارو میخوام؟)

و قتی دید هممون در حالت منتظر بهش زل زدیم ادامه داد: (اینطور که به نظر میرسه انگار خیلی مشتاقین که بهم چیزیو که دوس دارم بدین منم فکرامو کردم ... *یه گاز به هویجی که از تو یخچال کش رفته میزنه * دیدم یه چیزی هس که دوس دارم )

* سکوت مطلق *

نایل : (نمی خوای بگی اون چیه ؟؟)
لویی : (منتظر بودین بگم ؟؟ * زمزمه * خوب نپرسیدین ...)
* یه گاز دیگه میزنه *( لیلی !!)

هممون با حالت گیج و اسکلانه ای بهش زل زدیم

لویی :( لیلی تاملینسون !!)

به خاطر راحت شدن خیالم ازینکه تو فکر کردن من نیس دست رایانو کنار زدم یه نفس راحت کشیدمو گفتم:(اسکلا میخواسین منو به زور بدین به یه استریت.)

زین : (این لی لی تاملینسونی که گفتی خوانندس ؟؟)
رایان محکم زد پس کله زین و گفت : (بازیگره اسکل)

تام که لباش از ناراحتی آویزون شده بود گفت: (خیلی خوبه که همه ی سلبریتیا رو میشناسین ... در حالی که  اسم این خانومه برای من اصلا آشنا نیس)

لویی با عصبانیت ته هویجشو پرت کرد بین زین و رایان که داشتن سسشر می گفتن : (برادرمه بوزینه ها)
بعد یهو قیافش عوض شد سریع پاشد رفت سمت پشت مبل زینینا دنبال ته هویجش ... با یه صدای غمگین گفت :( عه حیف بود اون ... کجاس ؟؟)

نایل:(واتتتت برادرت ،زنه؟؟؟؟)
لویی دماغشو چین دادو گفت:(نه احمق لی لی مخفف اسمشه.)

هری : (نگفته بودی برادرم داری )
لویی :( نپرسیده بودی !!)
هری : (.... خوب ینی الان ادرس داداشتو میدی ... ما میبریمت پیشش که ببینیش.... و اینطوری معامله جور درمیاد درسته ؟؟؟)

لویی :( تقریبا )
نایل : (تقریبا ؟؟)
لویی :( تقریبا !!)
نایل :(ینی چی ؟؟)
لویی:( ینی که از ابتدای احضار تا معامله ی اول ده روز وقت دارین ... و بعد از انجام معامله ی اول هر هفته باید همین کارو تکرار کنین ... هر هفته باید چیزی برام انگیزه ایجاد کنه که حاضر باشم تو این دنیای کوفتی بمونم یو نو -اروم تر زمزمه کرد- البته پیشنهاد شما هم همچین بد نبود شاید هفته های دیگه امتحانش کنم)

همه با هم گفتیم: (کامااااااااان )
هری : (وات د فاک)
رایان :( زکی ... بد نگذره یه وخ پسر )

- : (میدونستی اصن مجبور نیستیم کارایی که میخوای رو انجام بدیم ؟؟) با یه پوزخند ادامه دادم:( میدونی همچینم علاقه ای به موندنت ندار...اوخ )

با پس گردنی رایان حرفم به یه ناله خطم شد
رایان :( زر نزن ... دوس دخترت نیس که بگی برو باد بیاد بعدش شعار گور بابای قبلیا پیش به سوی بعدیا رو هوار بزنی علف ... روحه روح !!!)

نایل دو تا دستاشو به این معنا که همه خفه بشن اورد بالا :( وایسین وایسین وایسین ..... میشه بپرسم چرا خودت پا نمیشی بری پیش داداشت ؟؟ )
لویی :( فک می کنی اگه می تونستم الان اینجا بودم ؟؟ )

نایل زیر لب زمزمه کرد : (حقیقتا کلا زیاد فک نمی کنم)

لویی :( خلاصه بخوام بگم ...متاسفانه روحی که احضار بشه از یه فاصله ای بیشتر نمیتونه از احضار کنندش دور بشه .... )

هری : (ینی از چه فاصله ای ؟؟؟)
لویی پوکر توی چشمام زل زد و گفت :( از نوک زبونت تا تهش ... کیلومتر شمار بذار حساب کن )
هری :( هر هر ...)

لویی در حالی که یکی از انگشت هاشو تا ارنج کرده بود تو گوششو میخواروند گفت: (حالا میشه برگردیم سر بحث اصلی ؟؟ )

رایان :( گفتی اسمش چیه ؟؟)
ل:(لیلی ...تاملینسون)
رایان یه تای ابروشو داد بالا :(چه شکلیه ؟؟)

صورت بی حس و پوکر لویی یهو درخشید و با هیجان گفت:(وااااااای نمیدونی چقد گوگولیهههه لپ داره در حد طالبی و موهای فرفری بلوند که توی نور طلایی میشه . یه چال عمیق زیر چشمای درشت و خوشگلش . قد کوتاه که به زور تا رونام میرسه و پوست نرم و سفید. جوری که دوس داری لپای سفید و شکم نرمو گاز بگیری تا جای دندونات روش بمونه. لبای کوچولوش که همرنگ توت فرنگیه. وای تازه خیلی هم کوچولو عه میتونی راحت بذاریش تو جیبت و وزنش هم هم اندازه یه گربس میتونی راحت بغلش کنی. و اینقد گوگولی حرف میزنه وقتی با اون لحن بچگونش منو لولو صدا میکنه. البته خیلی وقته ندیدمش ولی شرط میبندم هنوزم همونقد کیوت و خوردنیههههه.)

زین:(خب خب ساییدیمون بسه دیگه.)
هری:(خوش به حالت همچین داداش ملوسی داری . خواهر من که تا بهش میگم بالای چشمت ابروعه یه جوری داد و بیداد راه میندازه انگار میخواسم بهش تجاوز کنم.)

رایان یهویی از سرجاش پاشد و کتشو و برداشت و پوشید و گفت : (اوکی پاشین بریم من میرسونمتون هر جا نیاز باشه )
نایل:( نه تو رو خدا هر وقت با تو جایی میام حالت تهوع میگیرممم....با ماشین زین بریم منم میرونم.)
رایان یه ابروشو داد بالا و با لحن مسخره ای گفت: (عه نه بابا ؟؟؟ تو مگه گواهینامه هم داری جوجه ؟؟؟ )

درحالی که زیپ بوتامو میبستم تا از در برم بیرون تیکه انداختم :( نه فقط تو داری )
تام که پشت سرم داشت زیپ سوییشرتشو میبست با صدای زیر گفت: (رایان تند میرونه ولی خیلی رانندگیش خوبه ها ... )

زین چشماشو چرخوند و گفت :( تو تعریف نکنی کی بکنه ؟؟)
لویی:(اگه جلوی لی لی کوچولوم اینقد بحث کنین و باعث شین اذیت شه. چشماتونو از کاسه در میارم و باهاش سوپ چشم درست میکنم و میبرم برای دوستای روحیم.)

با این حرفش هممون ساکت شدیم. اخرین چیزی که میخوام اینه که چشمای عزیزم در حالی که دارن توی آب و جعفری میجوشن توسط یه مشت روح خورده بشن.)

به ماشین رایان که رسیدیم . رایان سریع صندلی راننده نشست و لویی هم کنارش روی صندلی کمک راننده نشست.
نایل:(خب حالا ما چجوری چهار نفره عقب بشینیم؟)

زین :( کاری نداره که تام میره صندوق عقب )
دستشو گذاشت رو شونه ی تام با یه لبخند مکش مرگ من بهش زل زد و گفت : (مگه نه ؟؟)
تام که هول شده بود اروم گفت : (خ-خوب اینم میشه ها ولی- )
با صدای محکم بسته شدن در برگشتیم سمت رایان که از ماشین پیاده شده بود ...  عینک دودیشو دراور در حالی که داره به زین چپ چپ نگا می کرد یه پس گردنی زد پس کله ی نایل :( برو گمشو جلو تو رانندگی کن تام رو پای من میشینه ... )

همونجور که داشت سوار میشد چپ چپ به زین نگا کرد و  زمزمه کرد :( زالوی ریشو مظلوم گیر اورده ...)

نایل بعد از اینکه پشت فرمون نشست گفت: (خوب الان کجا برم ؟؟ )
لویی نفسشو فوت کرد بیرون و پوکر برگشت سمت نایل و گفت : (تو استارت بزن بیفت تو خیابون میگم حالا ...)
نایل : (ها اره اینطوری بهتره ...)
لویی : (.......... کولرم خاموش کن ... )
رایان : (تخم جنا هم مگ سردشون میشه ؟؟)
لویی :( کیر وال ... فقط از ماهیت کولر خوشم نمیاد ...)
-: (فک کردی هممون عین تو یه تیکه گوشت یخ زده ایم ؟؟ این پشت میپزیم ما ...)

لویی : (چپمه .... بپیچ راست )
نایل : (حالا بالاخره چپ یا راست ؟؟)
لویی :( واقعا کصخلی یا اداشونو درمیاری ؟؟)

تام : (نه واقعیه !)
رایان : (عه تام زشته ...)
تام : (ببخشید...)

_________________________________________
از عکس کاور لذت ببرین😇 هری رو دقیقا با همین تصور کنین

Toovic
○_○

Continue Reading

You'll Also Like

90.5K 11K 16
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...
88.1K 11.1K 19
لویی تاملینسون ، بازیگر معروف، باید وارد رابطه فیک با هری استایلز ،خواننده ی مشهور ، میشد. چی میشه اگه اون احساسات واقعی به خواننده ی جذاب پیدا کنه...
78.1K 11.3K 22
[Completed] هری روی پله های یه مدرسه ی شناخته شده در دنیا رها شده بود و توسط مدیرش بزرگ شد. اون همه چیز و همه کس رو تا وقتی که پدرش نباشه انکار میکنه...
409K 47K 39
💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر...