همهی ما خواهان یک پایان شاد هستیم. اما در آخر... کی میدونه قراره چه اتفاقی بیفته؟...
***
–خب، تصمیمتو گرفتی؟
دین به اطرافش نگاه کرد. به اجساد آدمهایی که در خون خودشون غرق بودند. فقط او باقی مونده بود. خسته، سردرگم، تنها... تنها بازمانده!
با دیدن قامت بیجان فرشتهای بارانی پوش، چشمهاش رو محکم بست و قطرات اشک با درد از مژههاش پایین چکیدند.
–آره...
دین چشمهاش رو باز کرد و با غیظ و نفرت و درماندگی به منفور ترین هیولایی که تابحال دیده بود خیره شد.–خب؟!...
هیولای منفور با ولع و کنجکاوی منتظر جواب انسان شکستهی روبروش بود.با شنیدن جوابش، برق ذوق زدهی چشمهاش خاموش شدند و با ناامیدی چشمهاش رو چرخوند.
–دین، دین، دین... واقعا از وینچسترای سرسخت و لجباز توقع انتخاب این جواب رو نداشتم. البته، فقط تو باقی موندی! آخرین وینچستر زنده!
چندقدم به جلو گذاشت و مستقیم در چشمهای دین خیرهشد.
–اما اگر این خواستهی توئه، خب... باشه. قبوله.
با لبخند کریه و چشمهای حریص به دین نگاه کرد و بعد...
–به پایان خوش اومدی، دین وینچستر!*هشت ماه قبل*
دین در شیشهی آبجوش رو باز کرد و بیخیال پوکهی فلزی رو به گوشهای پرتاب کرد. صندلیشو عقب تر کشید و پاهاشو روی میز جنگ گذاشت.
چارلی از صدای گوش خراش کشیده شدن پایههای صندلی روی زمین اخم کرد و نگاه چپ چپی به دین انداخت. با خودش فکر کرد هر چقدر که سن این مرد بالاتر میرفت انگار بیشتر شبیه بچههای تخس پنج ساله میشد.
دین بی تفاوت به چارلی نگاهی انداخت و جرعهای از آبجوی تگریش رو سر کشید و قبل از قورت دادنش توی دهنش مزه کرد.
–چیزی پیدا نکردی؟
دین لبهاشو لیسید و از مزه شیرین و تلخ نوشیدنیش لذت برد.–نه. همه جا فقط پروندههای معمولیه. همون چیزای همیشگی! هیچ نشونهای از اتفاقی که دنبالشیم نیست.
چارلی خیره به صفحه لپتابش بود. چشم هاش سریع روی هر خط از نوشته های روی مانیتور میگذشت و هر از گاهی چیزی تایپ میکرد.دین نفس کلافهای کشید و بطری رو به طرف دهنش برد.
–سلام دین.
صدای آروم و بم آشنایی، درست زیر گوشش پیچید و با ترس از جا پرید.قبل از اینکه دین بفهمه چه اتفاقی داره میفته، تعادل صندلیش به هم خورد و به عقب برگشت و پاهاش از روی میز به هوا رفت. بطری آبجو از دستش افتاد و غریزه اش برای پیدا کردن تکیه گاهی که بتونه اون رو نگه داره فعال شد.
YOU ARE READING
⊹⊱The Evanescence⊰⊹(Complete)
Fanfiction🔯یک پایان متفاوت برای سریال سوپرنچرال💙💚 برای کلمه «Evanescence» معانی زیر تعریف شده: فقدان تدریجی، محو تدریجی، غیب زدگی، زوال تدریجی این لغت به معنای ناپدید شدن سریع و ناگهانی چیزی میباشد. حال میتواند زوال تدریجی یک امید باشد... یا فقدان تدریجی...