Part 13

166 38 13
                                    

بودن یه فرشته داخل بدنت حس عجیبی داره. تو میدونی که یه فرد درونت زندگی میکنه اما در عین حال هیچ چیزی حس نمیکنی انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. دین گاهی در سکوت می نشست و سعی میکرد روی درونش تمرکز کنه تا کستیل رو پیدا کنه؛ اما چیزی تغییر نکرده بود. همیشه فکر میکرد اگه فرشته ها وارد آدم ها بشن حضورشون مشخصه، اما مثل تسخیر شیاطین، همه چیز نرمال بود.

اوضاع وقتی سخت میشد که نیاز به دستشویی یا حمام پیدا میکرد. حس اینکه کسی تو رو در حال انجام اون کارها ببینه اصلا خوشایند نبود، تازه اینکه اون فرد درونت باشه هم اوضاع رو بدتر میکرد. ولی دین با کستیل راجع این موضوع صحبت کرده بود تا در این مواقع فرشته یه جورایی خاموش بشه و چیزی نفهمه. کستیل قبول کرده بود ولی دین نمیدونست اصلا همچین ویژگی‌ای وجود داره یا فرشته فقط برای راحتی خیال دین همچین قولی بهش داده بود.

در این چندروزی که سالم به بانکر برگشته بودند کستیل هیچ واکنشی نشون نداده بود و فقط موقع خواهش دین مبنی بر خاموش شدن چند دقیقه ای فقط کلمه «باشه» توی سر دین اکو شده بود و یک بار کنترل بدن دین رو ازش گرفته و چشم های سم رو شفا داده بود و دیگه هیچی. دین سعی داشت باهاش صحبت کنه اما کستیل دیگه هیچ حرفی نزده بود.

سم در لپتاپ رو بست و‌ گوشه چشم هاشو فشار داد. دین با اخم به شیشه آبجو خیره بود و منتظر بود سم از تحقیقات جدیدش صحیت کنه.
–اون زمانی که نمیدیدم کار کمتری روی دوشم بود.
سم با خستگی شیشه آبجوش رو به طرف دین گرفت. دین بدون نگاه کردن به برادرش، در ابجو رو باز کرد و شیشه رو به سم داد.

–چیزی گیرت اومد؟
دین روی صندلی جابجا شد.

–راجع اون اثر هنری زیبا نه. ولی یه سری متن های قدیمی راجع نماد شناسی در ادیان مختلف پیدا کردم که بفهمم درختی که با اعضای بدن درست کرده بودند چه معنی داره.
سم آبجوش رو سر کشید و دین منتظر موند تا بقیه حرف هاش رو بشنوه.

–خب... درخت نماد زندگی یا یه جورایی نماد منشأ جهان هستیه. برخی فرهنگ ها درخت رو نماد باروری میدونن و بعضی فرهنگ ها بر این باورند که سه نوع درخت وجود داره. درخت کيهانی، درخت زندگی و درخت معرفت. درخت کیهانی رمز آفرینش کل جهانه، درخت زندگی مرکز عالم هستیه و میشه گفت منشأ زندگی کل موجودات زنده‌است که میشه گفت یجورایی مثل خداست که جهان بخاطر اون آفریده شده و درخت معرفت همون درخت معروف بهشتیه که آدم و حوا از میوه‌اش خوردن و از بهشت رانده شدن.

سم کش و قوسی به خودش داد و گردنش رو ماساژ داد. نفسی گرفت و ادامه داد:

–میشه اون درختی که دیدیم رو همون درخت کیهانی بدونیم که منشأ همه چیزه. بنظر میرسه یه پیغام برای ما فرستادن. یادته وسط تنه درخت یه پرنده در حال مرگ گذاشته بودن؟ خب این نقاشی رو نگا کن.
سم کتابی رو‌ باز کرد و ورق زد. نقاشی قدیمی‌ای رو به دین نشون داد. درخت عجیب و شادابی که موجودات زنده اطرافش بودند و سیمرغی که از وسط درخت متولد شده بود.

⊹⊱The Evanescence⊰⊹(Complete)Where stories live. Discover now