دو پنگوئن و اسلحه دوست‌نداشتنی

Start from the beginning
                                    

" مامانت بهت یاد نداده هر چیزی اسباب بازی نیست کوچولو؟ "

با یه پوزخند که تمام تلاشمو میکنم کج از آب دربیاد، مسخره اش میکنم:

" بعدا به فرشته مرگت بگو کار یه کوچولو و اسباب بازیش بود. "

مینهو که بابت خلع سلاح شدنش اوقاتش تلخ شده، رو به من داد میزنه:

" اونو بده به من! مگه بلدی باهاش کار کنی؟ "

منم در جوابش داد میزنم:

" آره! خفه شو و با چشمای خودت ببین! "

اسلحه رو بین دستهام جا به جا میکنم. میخوام قبل از کشتن، جوری به چشمهاش زل بزنم که سر تا پا بگرخه اما همین خواسته باعث میشه دقت نکنم چهار نفر دیگه چطور دورمون حلقه تشکیل میدن و محاصره میشیم.

از بالای شونه هام نگاهی به چپ و راست میندازم. مینهو و جونگ کوک هر دو مقابل دو حریف قدر قرار گرفتن و با وضعیت خسته اشون شانس زیادی ندارن. نفسی به سینه میکشم و میچرخم سمت گنده بک شماره یک. هرچند اون با خیال راحت سرجاش ایستاده و دستاشو جلوی سینه بسته. انگار که کاملا مطمئنه خطری از طرف من تهدیدش نمیکنه:

" خب؟ فقط زبونت درازه؟ "

جای مشت مینهو ضربان دار شده. برای کشیدن ماشه انگشتمو تکون میدم ولی اتفاقی نمیفته. به دستهای لرزونم نگاه میکنم. چم شده؟!

گوریل بزرگ، خنده زننده ای بیرون میفرسته:

" بچه ها، یکیتون اسباب بازی منو روشن کنه! "

نمیفهمم چی میگه تا این که صدای بلند و دردمند جونگ کوک از سمت چپم شنیده میشه. طوری سر میچرخونم که گردنم صدای تق محکمی تولید میکنه اما بدتر از اون دیدن جونگ کوکیه که روی زانو خم شده و شکمشو فشار میده.

" بهش دست نزن! "

وضعیتم تغییر میکنه و این بار به طرف گوریلی میچرخم که به جونگ کوک آسیب زده. بدون این که بتونم کنترلش کنم، دندونهام روی هم فشرده میشن و میلرزم. باید بتونم شلیک کنم.

نق نقو دهن گشادشو باز میکنه:

" یاد بگیر عاشق هر اسلحه آت و آشغالی نشی! "

ضربه بعدی رو به ساق پای جونگ کوک میزنن و این بار بدنش روی زمین سقوط میکنه. پلکهاشو روی هم فشار میده و ناله میکنه.

بند انگشتهام بخاطر سفت نگه داشتن اسلحه دردناک و سفید شدن اما نمیتونم کمکی کنم. احساس میکنم از وسیله ای که توی دستم دارم با تمام وجود متنفرم!

همین بین، نفس گرمی روی گوشم حس میکنم و دست بزرگی روی دستهام قرار میگیره. گوریل شماره یک از پشت سر بهم نزدیک شده. زاویه بازوهای صاف شده ام رو تغییر میده و مجبورم میکنه اسلحه رو به طرف جونگ کوک بگیرم.

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now