سایه

3.9K 1.1K 320
                                    

" نه! "

شاید هنوز امید دارم که با باز و بسته شدن چشمام تصویر جونگ کوک مثل دودی از توهم به فضا بره ولی نه، اون همونجا ایستاده و با معروف ترین لبخند تبلیغاتیش، به من سلام میکنه:

" سلام هیونگ! باید زودتر از این بهت سلام میکردم ولی خب میدونی... نمایش چند لحظه پیش فوق العاده بود! "

اشاره اش به سمت منه که قبل از چرخیدن سمت اون داشتم با خودم صحبت میکردم. البته این تصوریه که خودم دارم، در حالی که در حقیقت در حال حرف زدن با جونگ کوک واقعی بودم! میتونم ببینم چطور وقتی به سوالاتم جواب میداده تلاش میکرده با خنده، چیزی رو خراب نکنه.

شک ندارم رنگ قرمزی از خجالت به صورتم اضافه شده. زیر لب زمزمه میکنم " باورم نمیشه! "

چون جدا باورم نمیشه از کی این عادت صحبت کردن با خودمو پیدا کردم و دقیقا چرا کائنات از همین عادت احمقانه برای له کردن من زیر حجم سنگین بدشانسی استفاده میکنه. پیدا شدن سر و کله پسر اهریمنی حتی اخرین گزینه لیست احتمالاتم هم نبود.

" اوه، صبر کن! " نق نقوی درونم در حالی که عینکی روی چشماش داره و انتهای مدادی بین دندوناشه، لیست کاغذیش رو بالاتر میاره و توی هوا تکون میده " لیست من چیز دیگه ای میگه! "

یه نگاه به کاغذ بلندش کافیه تا ببینم تمام گزینه های نوشته شده حول برخورد با جونگ کوک میچرخن. با نگاهی که میگه ' خوب میدونم چه بلایی سرت بیارم که حقت باشه ' چشمامو براش ریز میکنم ولی اون این طوری از خودش دفاع میکنه:

" معلومه که من و بچه ها منتظرش بودیم! " نیشش باز میشه و ادامه میده " چرا باید این سرگرمی رو از خودمون دریغ کنیم؟ جیمینی، از ما عصبانی نباش ولی وقتی اون اینجاست، تو بیشتر از همیشه خنده دار و مضحک میشی! "

آه متاسفی از بین لبهام خارج میشه و روی پاشنه پا به طرف تابلو برمیگردم تا به تماشا کردن عکس های قاب شده ادامه بدم. چه کاری جز نادیده گرفتن ازم ساخته ست، اونم وقتی در محاصره یه مشت شیطان درونی قرار دارم؟

" هیون- "

" ششش! " انگشت اشاره امو به نشونه 'دهنتو ببند' روی لبام میذارم و ساکتش میکنم. نگاهمو به اون دختر سیاهپوست میدوزم. جونگ کوک کنارم می ایسته و با ژستی به تقلید از ژست من که دستامو پشت سر قفل کردم، به جلو خیره میشه.

جامو تغییر میدم و به طرف تابلو های بعدی و بعد تر میرم اما جئون دست بردار نیست و مثل جوجه اردکی که مادرشو دنبال میکنه، پشت سرم حرکت میکنه و هر جا بایستم، متوقف میشه.

چند لحظه بعد با تن صدای خیلی آرومی اسممو صدا میزنه "جیمینی هیونگ؟ "

من های درونم که تا اینجای کار حوصلشون سر رفته بود، هیجانزده میشن چون خیال میکنن برنامه مورد علاقشون داره شروع میشه!

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now