" ممنون جیمینی هیونگ! "
تشکر جونگ کوک رو که میشنوم، با تعجب، ابرویی بالا میبرم و به سمتش میپرخم. دست از مرتب کردن برگه های روی میز میکشم. جونگ کوک برخلاف من، هنوز روی صندلیش نشسته و دیالوگ ها مقابلش روی میز، پخش شدن. نیشش بازه؛ طبق معمول!
این که تصمیم میگیره بی هوا ازم تشکر کنه و بعد با این قیافه لبریز از شیطنت بهم زل بزنه، میتونه این معنی رو بده که حوادث ترسناکی به انتظارم نشستن. دست از تماشا کردنش برمیدارم و با دلهره سوال میکنم " بابت؟ "
" چرا همیشه فراموشش میکنی؟ " میخنده. این طوری که بدنشو جلوتر میکشه و سرشو کف دستش میذاره؛ انگار میخواد بهتر نگاهم کنه.
چند ثانیه مکث لازمه تا بتونم توی ذهنم پردازش کنم باز چه بلایی سر خودم آوردم و پاک یادم رفته. نتیجه ای نمیگیرم، پس نگاه منتظرمو به جونگ کوک برمیگردونم " منظور کوفتیت چیه؟ "
" تو بهم قول دادی هیونگ! "
چیزی نمونده بخاطر بازی که این دیوونه راه انداخته، عقلمو از دست بدم! چرا روشنم نمیکنه؟!
" چه قولی؟ "
" قول ده تا شیرموز مجانی! "
مثل یه مجسمه، در اون حالت باقی میمونم. راستش کار دیگه ای در مواجه با این شیرین عقل از دستم ساخته نیست!
" تو حالت خوبه؟ "
انگار خیلی منتظر بوده کسی این سوالو ازش بپرسه تا بالاخره سفره دلشو باز کنه. بلافاصله جواب میده " نه اصلا! پس فکر کردی چرا دارم میگم شیرموز میخوام؟! از اول صبح به کلی آدم کله گنده زنگ زدم ولی هیچ خری نمیتونه یه آدرس یا حتی یه شماره واسمون گیر بیاره! "
برمیگردم به مرتب کردن برگه های روی میز. نفسی بیرون میفرستم و فکر میکنم گاهی اوقات واقعا سلامت عقلیشو از دست میده که توی این شرایط تبدیل به یه بچه شکمو میشه!
ادامه میده " پس ممنونم که قراره بعد از استدیو منو ببری آبمیوه فروشی و یه لیوان بزرگ شیرموز واسم بخری! من آدم مودبی هستم! یادم میمونه ازت تشکر کنم! " بلند میشه و سمتم من میاد که مات و مبهوت خیره لبهاش و اراجیفی هستم که از اون جا بیرون میاد!
دستش رو بلند میکنه دور شونه هام بذاره اما من جستی میزنم و عقب میرم " خب باید بگم عمرا! "
" میخوای بگی زدی زیرش؟! " چشمهاشو! از این فاصله چقدر درشت و گرد شدن! جدی میگم، اگه بازیگری رو شروع کنه، کسی روی دستش بلند نمیشه!
" من قولی ندادم! "
سعی میکنم با خونسردی از این جونگ کوک دراماتیک فرار کنم اما انگار قرار نیست داستان به خوبی و خوشی تموم بشه. جونگ کوک گوشی موبایلش رو مقابل صورتم تکون میده:
YOU ARE READING
Pancake | Kookmin {COMPLETED}
Randomجیمین دلش میخواد از دست جئون جونگکوک داد بزنه چون اون آدم نیست، بلای آسمونیه. چاپ شده توسط نشر مانگاشاپ #1 in fiction { comedy | fluff | smut }