دو پنگوئن و اسلحه دوست‌نداشتنی

2.8K 726 310
                                    

از لحظه ای که پا توی عمارت ریوجین سلیطه گذاشتیم، نوچه های سنگین و شیک پوشش از شرق و غرب بهمون حمله میکنن. احساس میکنم این دختره یه کلکسیون از گنده بک ترین آدمای زمین واسه خودش جمع کرده.

دنیا جای خیلی عجیبیه وقتی یکی مثل داداش من با چشمهای اشک‌بار و عاشقش، حشره های فسقلی رو جمع میکنه و این دختر و موهای طلاییش، کلی گوریل سینه ستبر دور و برش داره!

در حالی که با تمام بدنم به یکی از این گنده بک ها چسبیدم و چشمهاشو با دست پوشوندم، جونگ کوک فرصت خوبی برای تقویت مشت هاش پیدا میکنه. با قسمت جلوی کفشم، ضربه محکمی به کمرش میزنم تا اینقدر برای پرتاب کردنم دور خودش نچرخه. جونگ کوک با ضربه محکم بعدی به جای حساسش، عقیمش میکنه و کارشو میسازیم!

" ایول! " مشتمو جلو میبرم و منتظر میمونم جونگ کوکی که با دهان باز و موهای نمدار شده از عرقش نفس نفس میزنه به های فایوم جواب بده.

" کارمون درسته جیمین! "

دنبال مینهو میگردم که داره آخرین گوریل جهنمی رو نفله میکنه. یه گلوله وسط پیشونیش میکاره و طرف درست مقابل پاش نقش زمین میشه. این لعنتی درست مثل اینه که وارد یکی از فیلمای اکشن مورد علاقه ام شدم. اگه اون اسلحه رو داشتم، کاری میکردم تام کروز خونه نشین بشه!

نق نقو پیداش میشه " هم تام کروز بدبختو خونه نشین میکردی هم تماشاچی های سینما رو! "

" خفه خون بگیر! "

" چشم... "

صبر کن ببینم. چی شده که این عوضی به حرفم گوش میده؟

" دوست پسر جونگ کوک! "

عوضی نبودنش حتی به ثانیه هم نمیکشه!

مینهو داد میزنه " بیایین دنبالم! از این طرف! "

همراهش از چندتا سالن که خالی هستن میگذریم و وارد سالن جدیدتری میشیم. پنجره های بزرگ و انواع مجسمه های گرون قیمت و پوست باارزش حیوانات همه جا هستن. مطمئنم وقتی از کنارشون رد میشدم، باریکه های کارشده ای از طلا و نقره رو دیدم!

درست جایی که اصلا منتظرش نیستیم، گروه دیگه ای راهمون رو سد میکنن. نزدیک به پنج نفر با نیشخند های یک طرفه و پلیدی که اگه بشه معنیشون کرد، میگن:

" دخلتون اومده! "

راستش دیگه نمیتونم در مقابل جذابیت اسلحه ای که بین انگشتای مینهو میدرخشه، مقاومت کنم. تصویر یه اسلحه خوش دست و براق روی جفت چشمهام منعکس میشه و کورم کرده. درست نمیدونم چطور اما با یه حرکت خیلی تند و تیز، اسلحه رو از چنگ مینهو درمیارم و به طرف آدمای ریوجین نشونه میرم:

" بیا جلو تا بادتو خالی کنم بادکنک! "

قلبم روی هزار افتاده و خون توی رگ هام تبدیل به ماگما شده. چه قدرتی حس میکنم!

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now