دستیار شعبده باز

3K 756 104
                                    

" چی میشه جای این که سرمو با این همه سوال منفجر کنی، مثل یه پسر خوب اون منو رو برداری و غذا سفارش بدی؟ گرسنه نیستی؟ به هر حال من امروز سه تا اجرا داشتم و دارم از گرسنگی غش میکنم پس از حالا تا بعد از شام پرسیدن سوال ممنوعه خوشگله! "

تامی بعد از گفتن این حرف، سرشو پایین برد و شروع به خوندن فهرست غذا ها کرد. اخم کوچیکی بین ابروهاش نشسته بود و حواسش نبود اشتون چطور خصمانه بهش زل زده.

اشتون فکر کرد تامی از اون تایپ آدما نیست که گوشش بدهکار حرف کسی باشه. تنها کاری رو انجام میده که دلش میخواد و هیچی براش مهم نیست. مثل همین حالا که اونو به یه رستوران گرون قیمت آورده تا همراهش شام بخوره در حالی که حتی روح اشتون خبر نداره ماجرا از چه قراره!

ساعت پنج و چهل دقیقه عصر کسی به اشتون اس ام اس داد و ازش خواست برای ساعت هشت آماده باشه و لباس بپوشه. وقتی اشتون جواب داد: تو کی هستی؟ از اون شماره فقط یه قلب مشکی بهش رسید و خب حدس زدن این که این پیام از طرف آقای بلک ارسال میشه، سخت نبود!

اشتون تماسی با اون شماره نگرفت اما اون شب تصمیم گرفت دوش بگیره و لباس بپوشه. چند بار به خودش توی ایینه نگاه کرد و بعد از این که کمی عطر زد ناگهان با خودش فکر کرد اگه این بار بازم دستش انداخته باشه چی؟ با گذشتن هر دقیقه و نیومدن هیچ پیامک یا تماسی اشتون ناامید تر میشد. تصمیم گرفت لباسشو بیرون بیاره و کمی بخوابه اما خوب میدونست اگه این یه سرکاری از طرف تامی باشه دفعه بعد که اونو ببینه عمرا زنده اش بذاره!

همین که دستشو سمت لباسش برد، کسی از پایین پنجره داد زد " هی خوشگله؟! اون جایی؟ "

اشتون جلوتر رفت و دید تامی روی موتور نشسته. تیشرت سورمه ای رنگی که تنش داشت هیچ تلاشی برای پوشوندن بازوهای ورزیده و تتوشده اش نمیکرد. اشتون از اون بالا گوشی موبایلشو تکون داد و گفت " میدونستی یه چیزی به اسم موبایل توی دنیا وجود داره که باعث میشه نخواد زیر پنجره اتاقم داد بزنی؟ "

اما تامی لباشو جمع کرد و هوس کرد که شوخی های بی مزه اش رو شروع کنه " چه جذاب! از کجا میتونم یکی بخرم؟ "

" احمق! " اشتون چشماشو تاب داد و از اتاق بیرون اومد. وقتی در خونه رو بست، متوجه شد تامی هنوز داره سر تا پاش رو دید میزنه اما سعی کرد نشون بده متوجهش نشده و پرسید:

" قراره کجا بریم؟ "

" جایی که کلی غذاهای خوشمزه داره! به همچین جایی چی میگن؟ "

" رستوران؟ "

تامی لپ اشتون رو با دو انگشتی که از دستکش های بند انگشتیش بیرون اومده بودن، گرفت و کشید:

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now