رز طلایی

4K 1K 414
                                    

جونگ کوک کلافه به نظر میاد " دقیقا بیست و دو بار از دقیقه یازدهم تا دقیقه سی و هفتمو پخش کردم ولی حتی یک بار نتونستم جمله ها رو سر وقت بگم! دیگه چیزی نمونده بود لپتاپمو به دیوار بکوبم! "

پوزخند نامحسوسی به روی لبم نقش میبنده و در حالی که به غر غر کردن جونگ کوک گوش میدم، دنبال پوشه 'پنکیک' میگردم. جونگ کوک وقتی حرف میزنه دستشو توی موهاش فرو میکنه. میتونم تصور کنم به اندازه همون بیست و دو باری که ازش حرف میزنه، دست انداخته توی موهاش و برای بیست و سومین بار، وقتی با تمام وجود شکستشو قبول کرده، از پشت روی تخت ولو شده و رو به سقف اتاقش چند بار داد زده.

خب معلومه، جئون کله خر ترین آدمیه که شناختم. هیچوقت نمیخواد توی چیزی ببازه. دلش میخواد هر چالشی رو که شروع میکنه، به بهترین شکل ممکن به پایان برسونه. جئون آدم برنده شدنه.

و به همین علت هم بعد از اون بیست و سه باری که توی تمرین گویندگی فجیعانه شکست خورده و با خستگی روی تخت افتاده، با یه ایده درخشان از جا پریده:

" جیمینی هیونگ! "

به این ترتیب، بعد از این که با هفتصد تا استیکر خستگی، کلافگی، بدبختی و قلبای ریز شده صفحه چتمونو ترکوند و وقتی تایپ کردم ' چته؟ ' سفره دلشو باز کرد، فقط به یه ' خیله خب! ' از طرف من احتیاج داشت تا سه دقیقه بعد پشت در خونه من ایستاده باشه و طبق معمول همیشه دو ردیف دندون سفیدش از چشمی در، دلیل آه کشیدنم بشن.

" اینا دیگه چی ان؟ "

سر در نمی آوردم اون همه اسنک و بسته های چیپس بین حلقه دستاش چی کار میکنن. اون بهم گفت برای تمرین گویندگی به اینجا میاد!

" خب... از اونجایی که شاید بین کار گرسنه بشیم، فکر کردم بد نباشه خوراکی دم دستمون باشه! "

چشمامو چرخوندم و کنار رفتم تا وارد بشه:

" این جا خوراکی پیدا نمیشه؟ "

جونگ کوک دنبالم اومد و بسته هایی رو که همراهش آورده بود با خش خش حمل میکرد. با کمک پا، درو بست:

" اگه منظورت از خوراکی مرباهای رنگارنگه باید بگم البته که پیدا میشه ولی باور کن چیزای دیگه ای هم برای خوردن وجود دارن! "

بابت این که جونگ کوک از محتویات یخچال من و شیشه های کوچیک و بزرگ مربا و مارمالاد توی یخچال خونه ام باخبر بود، زیاد متعجب نشدم. تا وقتی دهن لقی مثل تهیونگ دوست مشترک ما باشه، نباید بخاطر این قبیل چیزا شوکه شد.

" هرگز فراموش نمیکنم چه توهینی به مرباهای من کردی جئون جونگ کوک! "

همسایه گرون قیمتم، با باز کردن دستاش، موج بسته های اسنکشو روی میز رها کرد و روی مبل افتاد. از همون جا بهم جواب داد " چه توهینی؟ "

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now