دو‌ پنگوئن و اسلحه دوست‌داشتنی

3K 827 543
                                    

" داری بهم میگی، اون دختری که چند ساعت پیش داشت زیر گوشم فین فین میکرد و دستاش میلرزید، رئیس یه گنگ از عوضیای شهره؟ غیرممکنه! یعنی اون کسیه که شماها رو کتک میزنه؟! با اون انگشتای لاغرمردنیش؟ یا مثلا پاشنه کفششو فرو میکنه توی تخم چشمتون؟! چطور ممکنه! "

" باور کردن این قضیه هر چقدر واسه مغز فندقت سخت باشه، اصلا واسم مهم نیست، چیزی که در حال حاضر برای من مهمه، پسرمه! "

مینهو مثل یه بابابزرگ بدعنق وسط بهت زدگیم ظاهر میشه و کاری میکنه در عرض یک ثانیه، تمام دردسرایی رو که واسمون درست کرده به یاد بیارم. پس این بار طلبکارانه حرف میزنم:

" بگو ببینم تقصیر کیه که اوضاع این طوری شده و شیونو بردن؟ "

مینهو با اون اخمای درهم و قیافه غضبناکش، نگاهشو روی من و جونگ کوک میچرخونه. وسط خیابون تاریک، لب باز میکنه:

" دو تا احمق که از قضا خیلی شبیه شما دوتان! "

جونگ کوک پشتمو داره:

" ولی همه چیز از وقتی شروع شد که احمق نخستین بچه رو از این دو تا دزدید. از قضا با تو مو نمیزد! "

تا میام به جونگ کوک و حاضرجوابیش، لبخندی به معنای 'دمت گرم!' تحویل بدم، درد جای مشتی که مینهو روی صورتم گذاشته، برمیگرده و از درد هیس میکشم.

مینهو زیر بار نمیره که خرابکار اصلی باشه:

" اگه شما دو تا بی خاصیت سوارش نکرده بودین، قرار نبود بهم زنگ بزنه! تمام مدت واستون فیلم بازی کرده بود نادونا! فکر کردی اگه بهم زنگ نمیزد و منو با تهدید به مرگ شما نمیترسوند، مرض داشتم پسرمو با اون دو تا نره خر تنها بذارم که یه فرصت عالی واسه بردنش داشته باشن؟ "

چشمام با شنیدن کلمه 'مرگ' از حدقه بیرون میان. سر به سمت جونگ کوک میچرخونم. اونم دسته کمی از من نداره. احتمالا داریم فکر میکنیم خطر چطور از بیخ گوشمون گذشته که دختره فین فینو با یه چاقوی مخفی توی سوتینش خط خطیمون نکرده!

مینهو با صدای عصبانی، داد میزنه:

" نکنه فکر کردین خیلی واردین؟ کل مدت میدونستم دو تا پنگوئن پشت سرمن! فقط میخواستم شما رو بترسونم تا گورتونو گم کنین! ریوجین روی دنده لج افتاده و این یعنی وقتی میگه ممکنه دلش هوس خونریزی کرده باشه، قراره دخل شما دو تا رو بیاره! "

جونگ کوک داغ میکنه:

" نکنه انتظار داشتی دست روی دست بذاریم تا شیونو با شیرینی پس بیاری واسمون؟ "

مینهو این بار کاملا قرمز میشه و وقتی سرشو به طرف جونگ کوک میچرخونه اونقدر با شدت اینکارو میکنه که چند تا از موهای بلندش میفتن روی صورتش. چند قدم به طرفش میره تا مستقیم به چشمهاش زل بزنه:

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now